عباس بن علي بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوي بن غالب بن فهر بن مالک بن نصر بن کنانة بن خزيمة بن مدرکة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بن ادد بن يسع بن سلامان بن نبت بن حمل بن قيدار بن اسماعيل بن ابراهيم بن الخليل سلام الله عليهم اجمعين.
چنان که پيداست او در اصلاب شامخه و ارحام مطهره پرورش يافته و از طرف پدر و مادر نسبتش به افرادي منتهي ميگردد که آنان يک لحظه پرستش غير خداي يکتا را ننمودند و هيچگاه بلوث گناه و شرک و پليدي و بتپرستي آلوده نگشتند.
آري فرزندان شريف را بايد در خاندانهاي پرمايه و ريشهدار جستجو کرد، خاندانهائي که دهها و يا صدها سال به پاکي زندگي کرده و در تمام مواقع به خوبي امتحان دادهاند؛ مردان شجاعي که در روز هجوم دشمن در صف اول مبارزه قرار ميگيرند سخاوتمنداني که موقع قحطي و بدبختي هستي خود را با کمال خلوص در دسترس مردم تهيدست ميگذارند و آنها که براي مصيبت زدگان آرامش دل و براي يتيمان پدري مهربان هستند و جز به خير مردم فکر نميکنند، فرزندان پاک سرشتي هستند، که از پدران و مادران پاک طينتي به ثمر رسيدهاند اينجا است که اسلام در انتخاب همسر بابي را ميگشايد و پيروان مکتب خود را بدان توجه ميدهد.
رسول اکرم ميفرمايد: اياکم و خضراء الدمن قيل يا رسول
[ صفحه 22]
الله و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء في منبت سوء: بپرهيزيد از خضراء دمن، به حضرت عرض شد يا رسولالله خضراء دمن چيست؟ فرمود: زن زيبائي که از خاندان بد و پليد به وجود آمده باشد. بچه در شکم مادر خوشبخت و سعادتمند است و يا بدبخت و شقي، رحم مادران در سعادت و شقاوت فرزندان و توارث اخلاق خوب و بد و ملکات و سجايايي انساني سهمي تمام دارد «السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه».
محمد حنفيه فرزند علي بن ابيطالب (ع) است در جنگ جمل علمدار لشگر بود: علي (ع) به او فرمان حمله داد محمد حنفيه حمله کرد ولي دشمن با ضربات نيزه و تير جلوي علمدار را گرفت محمد از پيشروي باز ماند، حضرت خود را به او رساند و فرمود احمل بين الاسنة از ضربات دشمن مترس، حمله کن، قدري پيشروي کرد ولي باز متوقف شد علي (ع) از ضعف فرزندش سخت آزرده خاطر گشت. نزديک آمد، فضربه بقائم سيفه و قال ادرکک عرق من امک با قبضهي شمشير به دوشش کوبيد و فرمود: اين ضعف و ترس را از مادرت ارث بردهاي يعني من که پدر تو هستم ترس ندارم اگر مادر شريف و پرفضيلتي چون صديقهي اطهر ميداشتي نميترسيدي، اين ترس را از مادر خود ارث بردهاي [1] .
[ صفحه 23]
|