چرا اي غرقه خون از خاک صحرا بر نمي‏خيزي حسين آمد به بالينت تو از جا برنمي‏خيزي خيام کودکان خالي ز آب است و پر از افغان چرا سقاي من از پيش دريا بر نمي‏خيزي منم تنها و تنهاي عزيزانم به خون غلطان چرا بر ياري فرزند زهرا برنمي‏خيزي شکست از مرگ تو پشتم، برادر داغ تو کشتم که مي‏دانم دگر از خاک صحرا برنمي‏خيزي به دستم تکيه کن برخيز با من در بر زهرا (عليهاالسلام) چو مي‏بينم ز بي‏دستي است که از جا برنمي‏خيزي [1] . [ صفحه 116]

[1] اصول مداحي، ص 365.