آقاي صمد محمدي، رئيس محترم شعبه 25 محاکم عمومي اراک که از قضات مجرب و از دلباختگان سادات و خاندان علوي است، برايم نقل مي‏کرد: زمستان سال 1382 جهت زيارت عتبات عاليات روانه‏ي عراق شدم و به کربلاي معلي رفتم. شبي براي زيارت آقا اباالفضل العباس (عليه‏السلام) به حرم آن جناب مشرف شدم. ديدم جمعيتي مقابل حرم، (صحن مقابل قبله) تجمع نموده‏اند. جمعيت فرياد مي‏زدند يا باب الحوائج و گريه مي‏کردند: من جلو رفتم و ديدم مردم در اطراف کودکي حلقه زده‏اند و لباسهاي او را پاره مي‏نمايند و براي تبرک برمي‏دارند. از يکي از هم کاروانيانمان که نسبتي با من داشت و زودتر از من نيز به حرم آقا ابوالفضل (عليه‏السلام) آمده بود سؤال کردم، قضيه چيست؟ او گفت: جمعيت حاضر به روضه و مداحي يکي از مداحان ايراني که با سوز تمام مداحي مي‏نمود گوش مي‏دادند. [ صفحه 58] مردي که پدر بزرگ اين کودک و اهل تبريز بود، از ميان جمعيت بلند شد و اين کودک روي دستان او بود. او به مداح نزديک شد و کودک را به مداح داد. و چيزي به مداح گفت. سپس مداح کودک را روي دست گرفت و رو به ضريح حضرت نمود و عرض کرد: آقا جان لطف و کرم شما فوق‏العاده است. ما عده‏اي از زوار ايراني هستيم. اين کودکي است که از کم خوني فلج شده و پزشکان او را جواب کرده‏اند. مداح با سوز و گداز تمام و با عشق فراوان اين جملات را مي‏گفت که مداح شروع به فرياد زدن کرد. چون کودک که رمقي نداشت و همچون مردگان بي حرکت بود شروع به حرکت نمود و گويا مي‏خواست از دستان مداح پايين آيد. مداح اهل بيت عليهم‏السلام کودک را زمين گذاشت و کودک خود حرکت کرد. سيل جمعيت به سوي او هجوم آوردند و لباسهايش را از باب تيمن و تبرک پاره کردند. آقاي صمد محمدي نيز تکه‏اي از لباسهاي او را به همراه داشت. [ صفحه 59]