يکي ديگر از موضوعات قابل بحث در اين گفتار، بررسي مقام علم و دانش آن حضرت است. در کتب رجالي و فقهي، عباس بن علي بن ابي‏طالب نه تنها به عنوان راوي حديث مطرح است بلکه خود از بزرگترين فقهاء و دانشمندان است که از حيث وفور علم بعد از معصومين عليهم‏السلام قرار دارد. [1] . چه دليلي بهتر از اينکه آن حضرت، استادي همچون حسين بن علي (عليه‏السلام) داشته‏اند و از دامن علي (عليه‏السلام)، پدر بزرگوار خويش استفاده نموده است. و از برادر بزرگواري همچون امام حسن (عليه‏السلام)، تعليم يافته است. و مقام علمي و دانش آن حضرت قابل قياس با هيچ مجتهد و يا عالم ديگري نيست. در کرامات العباسيه به قضيه‏اي اشاره مي‏گردد که نقل آن خالي از استفاده در اين مقام نيست: در نجف طلبه‏اي مغرور مدعي بوده است که علم و دانش او از حضرت ابوالفضل العباس (عليه‏السلام)، بيشتر [ صفحه 45] است. و در هر محفل علمي مطرح مي‏کرده است که مقام علمي من از حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) بيشتر است. و شهادت آن جناب را در روز عاشوراء نمي‏توان با مقام علمي من مقايسه کرد. هر چند ساير علماء و طلاب محترم، او را از اين انديشه شوم منع مي‏کردند اما او بر ديدگاه خويش اصرار داشت. تا اين که صبحگاهي طلاب به هنگام حضور در کلاس درس، او را مشاهده مي‏نمايند که خويش را به ضريح حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) بسته است و فوق‏العاده نادم و پشيمان است. وقتي از او علت را جويا مي‏شوند. او مي‏گويد: ديشب در عالم خواب حضرت را ديدم که در جلسه علماء نشسته و به سؤالات آنان پاسخ مي‏دهد. وقتي من وارد شدم رو به من کرد و گفت: اي فلاني، تو چه مي‏گويي؟ آيا فکر مي‏کني با خواندن چند کلمه عالم شده‏اي؟ من در محضر پدر و برادرانم حسن و حسين (عليهما‏السلام) درس ياد گرفته‏ام و تعليم يافته‏ام و درس من مثل تو خواندني نبوده است. چون شک نداشتم نياز به خواندن نيز نداشتم ولي تو [ صفحه 46] چون شک داري بايد بخواني تا شکت برطرف گردد. [2] . اين ماجرا به خوبي حاکي از اين واقعيت است که معمول دانشمندان در ابتدا نادان‏اند و از دانستن محروم مي‏باشند. براي اينکه (بدانند) بايد درس بخوانند. زحمت بکشند و در درس استاد حاضر شوند تا موضوعات و مسائل را دريابند و بر آنان کشف شود. ولي کسي که از همان اول عالم به تمام مسائل است و شکي ندارد، نياز به حاضر شدن سر کلاس درس و يادگيري مطالب و اصطلاحات ندارد. زهي ناداني است که مقام شامخ آنان را با سقف علمي خويش قياس نمائيم. شايد مورچه هم خيال نمايد که نعوذا بالله خداوند مانند خودش دو تا شاخک دارد.

[1] تنقيع المقال، ج 3، ص 128 - مفاتيح الجنان، ص 286. [2] کرامات العباسيه، ص 32، (با تلخيص).