مؤلف «أسرار الشهادة» در ص 325 کتاب خود گويد: سيد بزرگوار، علامه‏ي خبير سيد احمد فرزند آيت تحقيق، سيد نصر الله مدرس حائري به من گفت: من با جمعي از خدام در صحن ابوالفضل عليه‏السلام بودم که ناگاه مردي را ديديم که در حالي که انگشت کوچکش را گرفته و خون از آن جاري بود با سرعت از حرم به بيرون دويد. ما جلويش را گرفتيم تا جريان را بپرسيم؛ او به ما گفت که عباس انگشتش را قطع کرده است. ما به حرم رفتيم و مشاهده نموديم که انگشت کوچک به ضريح آويزان است و بسان انگشت فرد مرده‏اي، قطره‏اي خون از آن نمي‏چکد. و آن مرد هم فرداي آن روز درگذشت. و اين به خاطر اهانتي بود که در حرم مطهر مرتکب گشته بود.