شکي نيست که خصلتها و شيوه‏هاي پدر و مقدار بهره‏وري او از علم و بزرگ منشي يا پستي و فرومايگي - اگر نگوئيم که يگانه عامل پيدايش فضيلت يا رذيلت در نهاد کودک است - حداقل مي‏توان گفت که تأثير بسزائي در تربيت فرزند دارد. آري، سنت حاکم بر جوامع چنين است که هر نسل، دنباله‏رو پدر و اجداد خود مي‏باشد و شيوه‏ي آنان را پيشه مي‏سازد؛ و از اين جهت است که مشاهده مي‏شود نسل حاضر با نسل قبل در عادات و رفتار و بينشها شبيه مي‏باشد، و تنها در موارد اندکي اين شباهت و همگوني دگرگون مي‏گردد. بر اين اساس است که مي‏توانيم به عظمت مقام حضرت عباس عليه‏السلام پي برده و به فضل و معرفت و حسن تربيت وي آشنا شويم، چرا که عباس عليه‏السلام آن کسي است که بر ساحل درياي علم اميرالمؤمنين سلام الله عليه، آن حافظ اسرار رب العالمين و آگاه به نواميس عالم وجود، پرورش يافته و در خانه‏ي علم و [ صفحه 190] عمل، جهاد و تقوي، و معرفت و ايمان، مراحل رشد را پيموده است؛ همان خانه‏اي که در پناه شمشير صاحب آن، شرک و الحاد ريشه کن گرديد و با بياناتش تيره ابرهاي ضلالت و گمراهي زدوده شد. چنان که مرحوم سيد محمد حسين کيشوان سروده است: بيت علا سمک الضراح رفعة فکان أعلي شرفا و أمنعا أعزه الله فما تهبط في‏ کعبته الأملاک الا خضعا بيت من القدس و ناهيک به‏ محط أسرار الهدي و موضعا و کان مأوي المرتجي و الملتجي‏ فما أعز شأنه و أرفعا خانه‏اي که بر قله‏ي افلاک برتري يافت و از همه‏ي آنها برتر و والاتر گرديد. خداوند آن را گرامي داشته و فرشتگان بر آستانش جز به حالت خضوع فرود نيايند. خانه‏ي مقدسي که در شرف آن همين بس که محل فرود اسرار هدايت است. آنجا پناهگاه هر پناهنده و اميد هر اميدوار است، وه چقدر شريف و والاست! پس در اين صورت واضح است که سرور اهل ايمان، مولاي متقيان عليه‏السلام در تربيت نيکو و الهي فرزندش هيچ کوتاهي نورزيده است. همچنان که فرزند گرانمايه‏اش هم جز پيروي از پدر بزرگوارش ره ديگري نپيمود. حال در اين مقال ديگر مشخص است که چگونه در آينه‏ي تمام نما و پيراسته‏ي ضمير ابوالفضل عليه‏السلام، خصائص و ويژگيهاي پدر اطهرش نقش مي‏بست. از طرف ديگر، بايد توجه داشته باشيم که تمامي علم و کمال ابوالفضل عليه‏السلام اکتسابي نبوده و بلکه آنها از سرشت ملکوتي‏اش مايه مي‏گرفت و همه نور الهي بود. آري، ابوالفضل چون از پدري که تجسم حق بود و با زدودن حجابهاي عالم ناسوت، به يقينش افزوده نمي‏شد، پا به عرصه‏ي حيات نهاد، معدن ذکاوت و تيزهوشي بود و ظرفيت کامل براي گرفتن معارف الهي، و آينه‏اي تمام نما [ صفحه 191] براي تجلي انوار حق داشت، و در پناه تربيت اسوه‏ي علم و عمل و استوانه‏ي يقين و ايمان، اميرمؤمنان عليه‏السلام، ذات مطهرش تجسم توحيد گشت. بلي، اميرالمؤمنين عليه‏السلام بيکرانه درياي معرفت بود و او زورق نشين آن، حضرتش خورشيد انوار قدس بود و او ماه تابان آن، مولا منبع اسرار رباني بود و او بهره‏ور از آن، حضرتش آگاه به عوالم غيب بود و او خوشه چين حقايق آن. در کودکي پدرش او را در دامان نشاند و بدو فرمود: بگو: يک. گفت: يک. فرمود: بگو: دو. ابوالفضل امتناع ورزيد و گفت: شرم مي‏کنم به زباني که يک گفته‏ام دو بگويم [1] . چون در اين سخن تأمل نمائيم و به گوينده‏ي آن که در سنين کودکي بوده، و کودکان هم سن او مراتبي بس کمتر از اين بينش عظيم را هم درک نمي‏کردند، بنگريم، چاره‏اي جز اين نمي‏يابيم که اذعان کنيم اين بينش اکتسابي نبوده و نور حق در ضمير ابوالفضل عليه‏السلام تابانده است. پس در اين صورت جاي شک نيست که اين سلاله علي مرتضي عليه‏السلام از فيوضات پدر عظيم الشأن خود و دو سرور جوانان اهل بهشت: حضرات حسنين عليهماالسلام بهره‏مند بوده و از خزائن معارف آنان بس در شاهوار و گوهر گران برچيده است. البته بر خواننده‏ي محقق پنهان نيست که سرور ما عباس عليه‏السلام با آن کلام درربار خود اشاره فرموده که وحدانيت و يگانگي جز به خالق کون و مکان بر کس ديگر نزيبد، و فردي مانند او که برخاسته از خاندان امامت است مقامش بس والاتر از آن مي‏باشد که بر زبان توحيد گويش، صفتي از آفريدگار يکتا رود که حضرت حق سبحانه و تعالي منزه از آن باشد، چنانکه خود در کتاب مجيدش فرموده: لو کان فيهما آلهة الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما يصفون [2] . [ صفحه 192] اگر خدائي غير پروردگار يکتا، در زمين و آسمان بود، هر آينه آنها فاسد مي‏شدند (نظامشان به هم مي‏خورد). پس منزه است خداوند، پروردگار عرش از آنچه او را وصف مي‏کنند. اما نکته‏ي ديگري که سرور اميرالمؤمنين عليه‏السلام را دو چندان ساخت، سخن زينب کبري سلام الله عليها است؛ که در آن مجلس حضور داشت و در حالي که کودکي بيش نبود، به پدر گفت: آيا شما ما را دوست داريد؟ فرمود: آري. گفت: اما در قلب مؤمن دو دوستي نمي‏گنجد: دوستي خدا و دوستي فرزند! اما اگر چاره‏اي نيست، پس محبت از آن خداي تعالي است و نسبت به اولاد شفقت و مهرباني مي‏باشد. اميرالمؤمنين عليه‏السلام از کلام اين نور ديده‏اش بس مسرور شد و بر شفقت و عطوفت خود بر آنان افزود [3] .

[1] مستدرک وسائل الشيعه، ج 3، ص 815؛ به نقل از مجموعه‏ي شهيد اول. مقتل خوارزمي، فصل ششم. [2] انبياء، 22. [3] مقتل خوارزمي، فصل ششم، مخطوط.