درباره‏ي حمزه چه مي‏توان گفت و چگونه توانائي آن را داريم که به ترسيم شخصيت والاي او بپردازيم؟ آيا آن بزرگ مردي که رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره‏اش فرمود: اسد الله و اسد رسوله. او شير خدا و رسولش است. مقصود حضرتش تنها شجاعت او بوده است؟ نه، چنين نيست، زيرا اگر پيامبر صلي الله عليه و آله فصيح‏ترين فرد عرب است و کلامش بس بالاتر از کلام بلغا و فصحاست، اگر تنها شجاعت منظور ايشان بوده، مي‏بايست از کلمه‏ي «شير» بدون اضافه‏ي به «خدا» و «پيامبر» استفاده مي‏نمودند چنان که اين امر، بدون استثناء در تشبيهات ادبي - در نظم و نثر - به کار مي‏رود. اما حال که مشاهده مي‏کنيم رسول خدا صلي الله عليه و آله او را أسد الله و أسد رسوله ناميده و او را به ساحت کبريائي حق متعال و رسالت خود پيوند مي‏دهد، پس به ناچار بايد بگوئيم مقصود ديگري بس والاتر از شجاعت در ميان بوده است، که آن همانا حمله و تکاوري و قهرمان سالاري و پايمردي او در راه دين خدا و گسترش دعوت اسلام مي‏باشد، و اين مطلبي است که بيشتر شايسته‏ي مقام بزرگ جناب حمزه است. او سلام الله عليه از ستونهاي دين و پرچمهاي هدايت بود. و به همين خاطر، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بر خود واجب مي‏بيند که به فضل و برتري او و عنايت و لطفي که - در جهت پاکداشتن او از پليديهاي جاهليت - خداوند بدو عطا نموده بود، اعتراف نمايد؛ آن فضيلتي که تکميل کننده‏ي دين و ثمره‏ي عقايد حقه است و هيچ يک از شهدا بدان نمي‏رسند. شاهد بر اين، حديثي است که سيد ابن‏طاووس در کتاب «الطرف» از رسول خدا صلي الله عليه و آله آورده است؛ که حضرتش شبي که فرداي آن حمزه مورد آسيب (در جنگ احد) قرار گرفته بود، به او فرمودند: [ صفحه 85] تو مدتي طولاني غايب خواهي شد (ظاهرا اشاره به مرگ است)؛ پس اگر خداوند از تو درباره‏ي دستورات اسلام و شرايط ايمان بپرسد، چه خواهي گفت؟ حمزه گريست و گفت: مرا هدايت نما و دين حق را به من بياموز. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: تشهد لله بالوحدانية، و لمحمد بالرسالة، و لعلي بالولاية، و أن الأئمة من ذرية الحسين، و أن فاطمة سيدة نساء العالمين، و أن جعفرا الطيار مع الملائکة في الجنة ابن أخيک و أن محمدا و آله خير البرية. شهادت مي‏دهي به يگانگي خداوند، و به رسالت محمد، و به ولايت علي؛ و اينکه امامان [بعد از من] از نسل حسين هستند؛ و فاطمه سرور بانوان جهان است؛ و جعفر طيار که همراه با ملائکه در بهشت به پرواز در مي‏آيد برادرزاده‏ي توست؛ و اينکه محمد و خاندانش بهترين مردمانند. حمزه گفت: شهادت مي‏دهم و تصديق مي‏کنم. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: و تشهد بأنک سيد الشهداء، و أسد الله و أسد رسوله. و شهادت مي‏دهي که تو سرور شهيدان، و شير خدا و شير رسول او هستي! چون حمزه عليه‏السلام اين کلام شنيد [و لطف و عنايت بي‏حد حضرتش را مشاهده نمود] هوش از سرش برفت، تاب نياورده به زمين افتاد. سپس بپاخاست و چشمان حضرتش را بوسيدن گرفت و گفت: بر آن شهادت مي‏دهم و خدا را شاهد مي‏گيرم؛ و خدا براي شهادت کافي است. تأمل و دقت نظر در اين حديث، ما را به منزلت بزرگ دين و ايمان [ صفحه 86] حضرت حمزه آشنا مي‏سازد؛ وگرنه حمزه که در مکه به وحدانيت خداوند و نبوت حضرتش صلي الله عليه و آله و سلم شهادت داده بود، پس فائده‏ي اين اعتراف و پيمان چيست؟ پاسخ آن که: رسول خدا صلي الله عليه و آله خواست نفس قدسي حمزه را که حضرتش را به والاترين مراتب يقين رسانده بود، به برترين صفات کمال آراسته گرداند؛ و آن نبود مگر پذيرفتن ولايت مطلقه‏ي اميرالمؤمنين عليه‏السلام، و اقرار به اينکه فرزندان معصومش عليهم‏السلام، نسل بعد از نسل [تا دوازدهمين فرد، حضرت بقية الله ارواحنا فداه] جانشينان بر حق جد امينشان صلي الله عليه و آله هستند. در اين جا رتبه‏ي ديگري است که آنچنان منيع و بلند مرتبه است که طائر روح هيچکس، به ستيغ آن دست نيازد، و آن اعتراف حمزه عليه‏السلام و گواهيش به اين است که خود، سرور شهيدان و شير خدا و شير رسول صلي الله عليه و آله بوده و برادرزاده‏اش جعفر طيار همراه با ملائکه در بهشت است [در حالي که در آن هنگام حمزه و جعفر هنوز شهيد نشده بودند]. و اين گواهي و شهادتي خاص است که ديگر مردم، مکلف به آن نيستند و بالاتر از درجه‏ي شناخت آنان، نسبت به مراتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام مي‏باشد، و اين نيست مگر از مراحل سلوک و يقين و مکاشفه، که حضرتش به روح ملکوتي او الهام نمود. همچنين ائمه عليهم‏السلام که بر باطن افراد احاطه‏ي کامل دارند، نسبت به مقام شامخ حمزه ارج فراوان قائل بودند. چنان که آنان همان گونه که به نسبتشان با رسول خدا صلي الله عليه و آله در برابر خصم مي‏ايستادند، در برابر دشمنانشان به پيوند خويش با حمزه، و اينکه او عمويشان بوده و در راه خدا شهيد شده است احتجاج مي‏کردند، در حالي که افراد بسيار ديگري هم بودند که خالصانه در راه او جان باختند. از همه‏ي اينها ما متوجه مي‏شويم که اين بزرگوار، درجه‏اي بس بلندمرتبه داشته و از مقامي نزديک به درجات تقرب معصومين عليهم‏السلام - که در وهم نايد و کس بدان دست نيازد - برخوردار بوده است. چنانچه اميرالمؤمنين عليه‏السلام در اين باره مي‏فرمايد: ان قوما استشهدوا في سبيل الله من المهاجرين، و لکل فضل، حتي اذا [ صفحه 87] استشهد شهيدنا قيل: سيد الشهداء، و خصه رسول الله صلي الله عليه و آله بسبعين تکبيرة عند صلاته عليه. گروهي از مهاجرين در راه خدا شهيد شدند، و هر کدام اجر و مقامي [نزد خداوند] دارند. اما زماني که شهيد ما به شهادت رسيد گفته شد: او سرور شهيدان است. و رسول خدا صلي الله عليه و آله در نماز خود بر او، به هفتاد تکبير او را امتياز بخشيد (در صورتي که به طور عادي، بر ميت بيش از پنج تکبير گفته نمي‏شود). همچنين در جريان شوراي خلافت، اميرالمؤمنين عليه‏السلام در ضمن احتجاجات خود به اهل شورا چنين فرمود: انشدکم بالله، هل فيکم أحد له مثل عمي حمزة أسد الله و أسد رسوله [1] . شما را به خدا! آيا در ميان شما کسي هست که چون من عموئي بسان حمزه، که شير خدا و شير رسول او بود، داشته باشد؟ و امام مجتبي عليه‏السلام نيز در اين رابطه مي‏فرمايند: و کان ممن استجاب لرسول الله عمه حمزة و ابن عمه جعفر، فقتلا شهيدين في قتلي کثيرة معهما من أصحاب رسول الله، فجعل حمزة سيد الشهداء: از کساني که دعوت رسالت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله را پاسخ مثبت دادند، عمويش حمزه و پسر عمويش جعفر بودند. آنان در جمع بسياري از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله شهيد شدند، اما در آن ميان لقب سالار شهيدان، تنها به حمزه اطلاق شد. و سيد الشهداء ابا عبدالله الحسين عليه‏السلام در روز عاشورا فرمودند: أو ليس حمزة سيد الشهداء عمي؟ آيا حمزه: سالار شهيدان، عموي [پدر] من نيست؟ و از اين نمونه فرمايشات ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام، در بزرگداشت مقام او فراوان است، تا آنجا که رسول خدا صلي الله عليه و آله پيوسته از فضل و برتري او سخن [ صفحه 88] مي‏گفت و در جمع مهاجرين و انصار، حمزه را به لقب «شير خدا و رسول» مي‏ستود و به اين ترتيب رتبه و منزلت او را به آنان مي‏شناساند تا هيچ مسلماني در کرامتي که خداوند به اين رادمرد عنايت نموده است ترديد ننمايد. از جمله آن که فرمود: يا معشر الأنصار، يا معشر بني‏هاشم، يا معشر بني عبدالمطلب، أنا محمد رسول الله. ألا اني خلقت من طينة مرحومة في أربعة من أهل بيتي: أنا و علي و حمزة و جعفر [2] . اي گروه انصار، اي فرزندان هاشم، اي بازماندگان عبدالمطلب، من محمد فرستاده‏ي خداوندم. آگاه باشيد که من از گل و طينتي که مورد نظر لطف و رحمت خدا بوده است خلق شده‏ام، همچنان که علي و حمزه و جعفر - که با هم چهار تن مي‏شويم - از اين گل سرشته شده‏اند. غرض رسول اکرم صلي الله عليه و آله از اين فرمايش، تنها شناساندن فضيلت و برتري عمو و عموزاده‏اش مي‏باشد، و بر همين اساس است که حضرتش متعرض خلقت ائمه عليهم‏السلام و بلکه خلقت شيعيانشان - که طبق احاديث صحيح از بازمانده‏ي طينت آنان خلق شده‏اند - نگشته است و تنها خود و وصيش اميرالمؤمنين عليه‏السلام را متذکر شده‏اند؛ چرا که اين دو بنيان گذاران بناي دينند. چنان که مولاي متقيان صلوات الله عليه هنگامي که بصره را فتح نمود، در آن هنگام به فضيلت و برتري هفت تن از فرزندان عبدالمطلب تصريح کرده فرمود: هيچکس مقام و منزلت آنان را منکر نمي‏شود مگر اينکه کافر و معاند است، و آنان عبارتند از: محمد صلي الله عليه و آله، جانشينش، دو نوه‏اش، مهدي، حمزه‏ي سيد الشهداء و جعفر که در بهشت [با فرشتگان] پرواز مي‏کند، سلام الله عليهم اجمعين. که در اينجا نيز سرور پرهيزگاران قصدي جز آشکار نمودن فضل و مقام عمو و برادرش نداشت. زيرا اين دو بودند که در راه پيشبرد دعوت الهي [ صفحه 89] رسول خدا صلي الله عليه و آله جان خود را فدا ساختند، شهد شهادت سر کشيدند و با زندگي و مرگ خود پايه‏هاي اسلام و ايمان را استوار ساختند. و اگر براي حمزه، اين پيشتاز شهيدان، و برادرزاده‏اش جعفر طيار، هيچ فضيلتي نبود جز گواهيشان بر صدق انجام وظايف انبيا و صحت اداي رسالتشان، اين فضيلت خود کافي بود که انسان در جستجوي فضيلتي ديگر براي آن دو بزرگوار برنيايد. حضرت صادق عليه‏السلام فرمودند: چون روز قيامت شود و خداوند تمامي خلايق را جمع آورد، نوح اول کسي است که خوانده مي‏شود. پس به او ندا مي‏رسد که آيا ابلاغ رسالت نمودي؟ گويد: آري. گفته شود: چه کسي بر اين دعوي تو گواهي دهد؟ گويد: محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله. سپس نوح از مقام خود خارج شده، از ميان مردم مي‏گذرد و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله مي‏آيد و در حالي که حضرتش بر تپه‏اي از مشک و عنبر قرار دارد و علي عليه‏السلام هم در کنار اوست، به ايشان عرضه مي‏دارد: خداوند از من پرسيد که ابلاغ رسالت کردي؟ من گفتم: آري، به من گفت: شاهدت کيست؟ گفتم: محمد صلي الله عليه و آله. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمايد: اي حمزه و اي جعفر، برويد و شهادت دهيد که او ابلاغ رسالت کرده است. حضرت صادق عليه‏السلام فرمودند: پس حمزه و جعفر گواهي دهندگان به ابلاغ رسالت انبياء هستند. راوي گفت: پس علي عليه‏السلام کجاست؟ امام عليه‏السلام فرمودند: مقام او بزرگتر از اين است که به اينگونه امور پردازد [3] . [ صفحه 90] نکته‏ي مهم اينکه: اين شهادت و گواهي به ناچار بايد بر اساس واقع و حقيقت باشد. به اين معنا که گواهي آنان بايد بر پايه‏ي آگاهي از دستورات دين نوح و ديگر پيامبراني که حمزه و جعفر برايشان گواهي مي‏دهند، صورت پذيرد و بلکه بالاتر، بر اساس احاطه‏ي شهودي به معارف و موقعيتهاي آنان بايد انجام گيرد؛ وگرنه گواهي معتبر نيست، و اين معنائي است که ذهن از گواهي و شهادت مطلق، برداشت مي‏کند. و [از طرف ديگر، در عالم آخرت تنها عامل شناخت، درک وجداني، و به تعبير ديگر: شهود است، نه علم و آگاهي ذهني، از اين رو] اين شهادت، شهادت علمي، به معناي آگاهي آن دو نسبت به عصمت انبياء علي نبينا و آله و عليهم السلام در جهت صحت اداي رسالتشان نيست، که اگر چنين بود ديگر لزومي نداشت از آنان طلب شاهد شود زيرا خداوند، خود عصمت را در آنان آفريده و به امين بودن آنان آگاهتر است، اما به لحاظ حکمت متعالي خود چنين مشيت نموده که در روز دادرسي، امور بر اصول معمول داوري انجام پذيرد. نکته‏ي ديگر آن که: اين شهادت، فرع بر شهادت رسول خدا صلي الله عليه و آله، و منوط به گواهي حضرتش نمي‏باشد. زيرا که در قضاوتها و محکمه‏ها تنها شهادت وجداني افراد، مورد پذيرش خواهد بود. از توجه به اين مطالب است که ما به عظمت مقام حمزه و جعفر آگاه شده و سر تعظيم در مقابل منزلت بس والاي علمي آنان فرود مي‏آوريم. چرا که مشاهده مي‏کنيم که اين دو بزرگوار آگاه به قوانين تمامي اديان الهي مي‏باشند و اين آگاهي و معرفت بر اساس حق اليقين، يا درک وجداني در عالم انوار (عالم برزخ)، يا از طريق مشاهده در عالم ذر در آنان پيدا شده، و در عالم شهود و وجود (عالم آخرت) متذکر آن مي‏شوند. و حقا که محال است بعد از اين احاطه‏ي علمي و شهودي، اين دو بزرگوار نسبت به حتي يکي از دستورات اسلام ناآگاه و بي‏اطلاع باشند. [ صفحه 91]

[1] أمالي شيخ طوسي. [2] مجالس شيخ صدوق. [3] سفينة البحار، ج 1، ص 158؛ به نقل از کافي.