عباس فرزند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليهالسلام، فرزند عبدالمطلب بن هاشم، فرزند عبد مناف، فرزند قصي بن کلاب، فرزند مرة بن کعب، فرزند لوي بن غالب، پسر فهر بن مالک، فرزند نضر بن کنانه، فرزند خزيمة بن مدرکة بن الياس، فرزند مضر بن نزار، فرزند معد، پسر عدنان است.
معمولا تا اينجا از سلسله و نام پدران و نياکان حضرت ذکر ميشود، و اين به جهت آن است که رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند:
هنگامي که نسب من به عدنان رسيد، از ذکر ديگر نياکان خودداري کنيد [1] .
شايد حضرت سلام الله عليه به غرابت و ناآشنا بودن اين اسامي با اذهان عمومي مردم توجه داشتند که در نتيجهي آن ممکن بود تصحيف و غلط به آنها راه
[ صفحه 44]
يابد و بدين ترتيب نسبت به ساحت جلال آنان خدشهاي وارد شود و به کساني که از نياکان رسول اکرم صلي الله عليه و آله و وصي مقدم حضرتش هستند جسارت شود.
به هر حال، آنچه شايان توجه و حائز اهميت ميباشد اين است که کليهي اين بزرگان از پليديهاي جاهليت دور بوده و هرگز به بت پرستي آلوده نشدهاند، و اين موضوع مورد پسند همهي دانشمندان راستين ميباشد. زيرا آنان هر چند پيامبر نبودهاند ولي صديقاني بودهاند که ميان انبياء و اوصياء قرار داشتند. خداوند متعال نيز در خطاب به نبي اکرم صلي الله عليه و آله آنان را منزه دانسته، فرموده است: و تقلبک في الساجدين. [2] لفظ «ساجدين» که صيغهي جمع است و حرف «ال» نيز در ابتداء آن بکار رفته است همهي افراد را شامل ميشود (از نظر قواعد عربي افادهي عموم ميکند) و بدين ترتيب خداوند همهي نياکان حضرت رسول صلي الله عليه و آله را از سجده کنندگان حق دانسته است.
بنابراين آنچه که از زندگاني آنان به ما رسيده و به نظر ما تعجب آميز ميآيد، يا از احکام شريعتي است که براي آنان مشروع و حق بوده و يا مفهومي ديگر دارد که با تأمل و درايت قابل درک است. مثلا آزر که بت ميساخته و از کاهنان نمرود بوده است پدر ابراهيم خليل عليهالسلام نيست [3] و از
[ صفحه 45]
او به دنيا نيامده است زيرا نام پدر ابراهيم عليهالسلام تاريخ است و بنا به عقيدهي برخي از مورخان، آزر يا عموي وي بوده است و يا جد مادري او.
در زبان عربي اطلاق لفظ «أب» بر عمو به طور مجازي بسيار شايع است و در قرآن مجيد نيز آمده است:
أم کنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدي قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهيم و اسمعيل و اسحق [4] .
آنگاه که مرگ يعقوب فرا رسيد به فرزندانش گفت: پس از من چه کسي را ميپرستيد؟ گفتند: پروردگار تو و پروردگار پدران تو - ابراهيم و اسماعيل و اسحاق - را خواهيم پرستيد.
همان گونه که ميبينيم لفظ «أب» در آيهي مزبور به اسماعيل اطلاق شده است در حالي که اسماعيل پدر يعقوب نبوده بلکه عموي وي ميباشد. همچنين در مورد ابراهيم نيز لفظ «أب» بکار رفته در حالي که حضرت ابراهيم عليهالسلام جد يعقوب است.
گروه ديگر از مورخان را عقيده اين است که آزر جد مادري حضرت ابراهيم عليهالسلام بوده است، و جد مادري نيز در حقيقت پدر ميباشد.
در تأييد اين مطلب، با دقت در آيهي شريفهي اذ قال ابراهيم لأبيه آزر [5] که لغت «آزر» پس از کلمهي «أبيه» آورده شده به خوبي معلوم ميشود که آزر
[ صفحه 46]
پدر حضرت ابراهيم عليهالسلام نبوده است، چه اگر منظور همان پدري بود که از وي حضرت ابراهيم به دنيا آمده است ديگر پس از کلمهي «أبيه» نيازي به ذکر اسم «آزر» نبود.
دليل ديگر، تصريح حضرت رسول صلي الله عليه و آله به پاکي پدران و نياکان حضرتش از پليديهاي جاهليت و آلودگي کفر ميباشد. از جمله فرمودند:
لما أراد الله أن يخلقنا صورنا عمود نور في صلب آدم، فکان ذلک النور يلمع في جبينه، ثم انتقل الي وصيه شيث، و فيما أوصاه به ألا يضع هذا النور الا في أرحام المطهرات من النساء، و لم تزل هذه الوصية معمولا بها يتناقلها کابر عن کابر، فولدنا الأخيار من الرجال و الخيرات المطهرات المهذبات من النساء، حتي انتهينا الي صلب عبدالمطلب، فجعله نصفين، نصف في عبدالله فصار الي آمنة، و نصف في أبيطالب، فصار الي فاطمة بنت أسد. (بحار، ج 15، ص 7 با اندکي اختلاف)
آنگاه که خداوند متعال ارادهي خلقت ما فرمود، به صورت عمودي از نور در صلب آدم قرارمان داد، و اين نور در جبين او ميدرخشيد و سپس به وصي او شيث منتقل شد، و به او وصيت کرد که اين نور را جز در ارحام زنان پاکيزه قرار ندهد. و به اين وصيت همواره عمل ميشد و اين نور به ترتيب از پدر به پسر منتقل ميگرديد و بدين طريق ما از مردان نيک و زنان پاک سرشت متولد شدهايم، تا آنگاه که به صلب عبدالمطلب منتقل شديم اين نور دو نيمه شد: نيمي از آن از طريق عبدالله به آمنه، و نيمهي ديگر از ابوطالب به فاطمهي بنت اسد منتقل شد.
|