معرفت اين عالم فرزانه و شور و شوق جاودانهي اين انديشمند فرهيخته،
[ صفحه 146]
او را بر آن داشته که با ژرف نگري زيبا فرزندان شهيد امالبنين را به چهار رکن استوار کعبه تشبيه کرده و با سفر به چشمهي خورشيد، حرارت سوزندهي آن را بدين داغ جانسوز تشبيه کند. برگزيدهاي از اين اشعار عرشي بدين گونه است:
چشمهي خور در فلک چهارمين
سوخت ز داغ دل امالبنين
آه دل پردهنشين حيا
برده دل از عيسي گردون نشين
دامنش از لخت جگر لالهزار
خون دل و ديده روان ز آستين
مرغ دلش زار چو مرغ هزار
داده ز کف چار جوان گزين
اربعة مثل نسور الربي [1] .
سدره نشين از غمشان آتشين
کعبهي توحيد از آن چهار تن
يافت ز هر ناحيه رکني رکين
[ صفحه 147]
قائمهي عرش از ايشان به پاي
قاعدهي عدل از آنها متين
ياد ابوالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقهي ماتم نگين
اشک فشان سوخته جان همچو شمع
با غم آن شاهد زيبا قرين
ناله و فرياد جهانسوز او
لرزه درافکنده به عرش برين
کاي قد و بالاي دل آراي تو
در چمن ناز بسي نازنين
تير کمانخانهي بيداد زد
ديدهي حق بين تو را در کمين
چهار جوان بود مرا دلفروز
واليوم اصبحت و لا من بنين [2] .
نام جوان مادر گيتي مبر
تذکريني بليوث العرين [3] .
[ صفحه 148]
چون که دگر نيست جواني مرا
لا تدعوني ويک امالبنين [4] [5] .
|