لا تدعوني ويک ام‏البنين‏ تذکريني بليوث العرين [1] . ديگر مرا ام‏البنين نخوانيد که مرا به ياد شيران بيشه مي‏اندازيد. من پسراني داشتم که به نام آنها مرا «ام‏البنين» مي‏خواندند، اما ديگر فرزندي ندارم. چهار نفر چون کرکسان کوهسار بودند که در خون غلتيدند و رگ حياتشان قطع شد. [ صفحه 144] بر سر بدن آنان نيزه‏ها به هم زده شد و همه‏ي آنها از ضربه‏ي نيزه به زمين افتادند. اي کاش مي‏دانستم آيا اينکه گفته‏اند دست راست عباس قطع شد، درست است؟ [2] . ام‏البنين گاه از سوز اين ماتم رو به عاشوراييان کرده، همراه با اشکي ريزان و دلي پريشان چنين مي‏خواند: [3] . اي کسي که ديدي عباس بر گله‏هاي گوسفند (يا بر گروهي از اراذل و اوباش) حمله مي‏کرد و فرزندان حيدر همه چون شيران يالدار دنبال او بودند. به من خبر رسيد که ضربت به سر فرزندم فرود آمد، در حالي که دست نداشت. واي بر من که سر پسرم از ضربت عمود پيچيده شد. اگر شمشير در دست تو بود، کسي نمي‏توانست به آن نزديک شود [4] . [ صفحه 145]

[1] کانت بنون لي ادعي بهم‏ واليوم اصبحت و لا من بنين‏ اربعة مثل نسور الربي‏ قد واصلوا الموت بقطع الوتين‏ تنازع الخرصان اشلائهم‏ فکلهم امسي صريعا طعين‏ يا ليت شعري أکما اخبروا بان عباسا قطيع اليمين‏ (العباس، ص 223، بطل العلقمي، ج 3، ص 432). [2] سردار کربلا، ص 379. [3] يا من رأي العباس کر علي جماهير النقد و وراه من ابناء حيدر کل ليث ذي لبد نبئت ان ابني اصيب‏ برأسه مقطوع يد ويلي علي شبلي امال‏ برأسه ضرب العمد لو کان سيفک في يد يک لما دنا منه احد (قمر بني‏هاشم، ص 147؛ سردار کربلا، ص 379). [4] همان، ص 380 - 379.