علامهي جليل، شيخ عبدالرحيم تستري، که افتخار شاگردي شيخ انصاري را داشته است، ماجراي زندگاني خود و چگونگي کرامت حضرت ابوالفضل عليهالسلام را چنين بيان ميکند:
مرقد امام حسين عليهالسلام را زيارت کردم و راهي حرم حضرت عباس عليهالسلام شدم. لحظاتي در حرمش بودم که عربي وارد شد و پسر بچهي فلجي را نزد ضريح برد، پايش را به ضريح بست و به توسل و تضرع پرداخت. مدتي نگذشته بود که پسر بچه برخاست و در حالي که اثري از فلج در پاهايش نبود، فرياد برآورد: عباس مرا شفا داد.
مردم در اطراف او حلقه زدند و لباسش را براي تبرک پاره کردند.
چون اين حادثه را ديدم، به طرف ضريح رفتم و با ناراحتي به حضرت ابوالفضل عليهالسلام گفتم:
افرادي که به مقام شما معرفت ندارند و از شأن شما بيخبرند، حاجات خود را ميگيرند. اما من با اين علم و معرفت و ادب که به شما دارم، نااميد و مأيوس برگردم! اکنون که چنين است، هيچگاه به زيارتت نخواهم آمد!
پس از مدتي، از سخنان تند خود پشيمان شدم و از خداوند متعال طلب بخشش کردم.
وقتي به نجف اشرف بازگشتم، شيخ مرتضي انصاري قدس سره نزدم آمد، دو کيسه به من داد و گفت:
اين است آنچه از ابوالفضل عليهالسلام خواستي، خانهاي بخر و به زيارت خانهي
[ صفحه 119]
خدا مشرف شو، و من همين دو حاجت را از حضرت ابوالفضل عليهالسلام خواسته بودم [1] .
|