سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و گفتار اميرمؤمنان عليه‏السلام،به سان سروش عالم غيب، دگرگوني چشمگيري در انديشه‏ي عباس عليه‏السلام ايجاد مي‏کرد. او از [ صفحه 107] فرهيختگان بسياري، واژه‏هاي بصيرت بخش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را آموخته بود که آن حضرت فرموده است: «اي مردم! همانا کسي که خداوند عزوجل را ملاقات کند در حالي که شهادت به يگانگي خدا و يکتايي او بدهد و مخلصانه، هيچ معبود ديگري همراه او نپذيرد، پروردگار او را داخل بهشت مي‏کند... اگر کسي هيچ يک از صفات والا را نداشته باشد، ولي با اخلاص خداوند را بخواند براي او بهشت است». [1] . او سالهاي همراهي با پدر را پر فروغ و تابناک از اخلاص و توحيد مي‏ديد. از نبرد خندق و دلاوري خداباورانه با عمرو بن عبدود خبر داشت و يکرنگي و صفاي سعادت بخش برادران خود در زندگاني را الگوي برتري مي‏دانست. از اين رو بيشترين تلاش خود را در راه کسب اخلاص و نيت پاک به کار مي‏برد، هماره قلبي سالم از بديها، اعضايي تسليم در برابر خداوند داشت و از بلنداي وجودش آبشار نيکيها و خيرات ريزان بود. [2] . عصاره‏ي اخلاص و خداباوري در وجود ابوالفضل عليه‏السلام نمايان بود. او شاگردي نمونه و فرمان بري مطيع در کلاس خلوص بود و بدانجا رسيد که چشمه‏هاي حکمت از قلبش جوشيدن گرفت، امامان و حجتهاي خداوند زبان به ستايش اخلاص و اعمال او گشودند و او را انساني وارسته از هواها و [ صفحه 108] هوسها دانستند؛ کسي که خطاب به نفس خويش فرمان دوري از ترس غير خدا را داد [3] و در هنگامه‏ي علقمه، خداوند را شاهد اعمال و نيات خود گرفت و حمايت از دين و امام خود را سرلوحه‏ي کارهاي خود دانست [4] . چنين بود که امام صادق عليه‏السلام صحيفه‏اي روشني بخش درباره‏ي اين ويژگي عموي خود گشوده و مي‏فرمايد: «من شهادت مي‏دهم و خدا را گواه مي‏گيرم که تو راه جنگاوران و شهيدان بدر را پيمودي... و خداوند يادت را در ملأ اعلي بلند ساخت». [5] .

[1] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 76، ص 360. [2] ر. ک: ميزان الحکمه (صفات مؤمنان)، ج 12، ص 83 تا 90. [3] يا نفس لاتخشي من الکفار و ابشري برحمة الجبار مع النبي المصطفي المختار قد قطعوا ببغيهم يساري‏ فاصلهم يا رب حر النار (نفس المهموم، ص 335). [4] والله ان قطعتموا يميني‏ اني احامي ابدا عن دين‏ و عن امام صادق اليقين‏ نجل النبي الطاهر الامين‏ (نفس المهموم، ص 335). [5] مولد العباس بن علي عليه‏السلام، ص 98؛ سردار کربلا، ص 239،232.