چندي از ورود امام، خاندان و اصحابش به کربلا نگذشته بود که عصر تاسوعا فرا رسيد. امام سر به شمشير تکيه داده بود که خواب وجودش را فراگرفت. صداي همهمه و فرياد سپاه يزيد آرامش صحرا را دگرگون ساخت و در دلهاي زنان و کودکان توفان اندوه به پا کرد. زينب عليهاالسلام هراسان و مضطرب به سوي برادر شتافت و با دستاني پر مهر، حسين عليه‏السلام را از خواب بيدار ساخت. امام عليه‏السلام به خواهرش نگريست و فرمود: الان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم که مي‏فرمود: حسين، به سوي ما مي‏آيي.... جمله‏ي حضرت تمام نشده بود که صداي ضجه و شيون بي‏بي بلند شد، با دستي لبريز از اندوه و مصيبت به صورت خويش زد و با صدايي بلند فرياد بي‏کسي و غريبي سر داد. [1] سربازان دشمن با شتاب فراوان خود را به خيمه گاه حسيني مي‏رساندند تا اصحاب و خيمه‏ها را به محاصره درآورند. عباس عليه‏السلام با سرعت بسيار خود را به امام حسين عليه‏السلام رسانيد و گفت: - آنها براي شما مي‏آيند. [2] . حضرت رو به ابوالفضل عليه‏السلام کرد و با نگاهي لبريز از مهر فرمود: [ صفحه 63] «ارکب بنفسي انت يا اخي، حتي تسألهم عما جاءهم.» برادر، جانم به فدايت! سوار بر اسب شو، نزد آنان برو و بپرس که چرا بدينجا آمده‏اند. عباس عليه‏السلام با بيست سوار، که در بين آنان کساني چون حبيب بن مظاهر و زهير بن قين بودند، به طرف دشمن شتافت و علت آمدن آنها را جويا شد. آنان گفتند: امير دستور مي‏دهد به فرمان من تن در دهيد، يا خود را آماده‏ي پيکار سازيد... الان، بدون درنگ و معطلي.... [3] . ابوالفضل عليه‏السلام نزد امام بازگشت و همراهانش به موعظه‏ي لشکريان دشمن پرداختند. حضرت فرمود: به سوي آنان برگرد و اگر توانستي تا فردا مهلت بگير. چه بسا بتوانيم امشب براي خدا نماز بخوانيم و دعا و استغفار کنيم. خداوند مي‏داند که من نماز، تلاوت قرآن، دعاي بسيار و استغفار فراوان را دوست دارم. [4] . سفير حسين عليه‏السلام پيام امام را به دشمن رسانيد. گروهي مخالفت کردند و دسته‏اي متحيرانه به وي نگريستند پس از مدتي يکي از لشکريان به سربازان عمر سعد گفت: حسين و اصحابش را به حال خود گذاريد تا صبح فردا، کارزار تکليف را روشن کند، بيعت و يا جنگ! [5] . [ صفحه 64]

[1] الکامل، ابي‏اثير، ص 284؛ عباس بن علي، باقر شريف قرشي، ص 169 - 168. [2] مقتل الحسين عليه‏السلام، ص 255 - 254؛ عباس بن علي، ص 169. [3] عباس بن علي، ص 169 - 168؛ مقتل الحسين عليه‏السلام، ص 256. [4] تاريخ طبري، ج 6، ص 237؛ مقتل الحسين، ص 256؛ عباس بن علي، ص 171. [5] عباس بن علي عليه‏السلام، ص 172 - 169.