تا حشر از لب تو بود شرمسار آب زين روست همچو عاشق تو بيقرار آب بر تشنه کامي تو نه تنها گريست ابر اين ماجرا نمود دل کوهسار آب سقاي با وفاي تو لب تشنه شد شهيد زين غصه تا هميشه بود سوگوار آب بعد از تو شيعيان ترا آب آتش است تا مي زند به قلب محبان شرار آب در ماتم تو رود گل آلود مي‏رود با بانگ رود رود نمايد گذار آب «مهدي» چو ياد از لب خشک تو مي‏کند مي‏بارد از دو ديده چو ابر بهار آب