بعد از فضايلي که از معصومين عليهم‏السلام نقل نمودم نيازي به آنچه ديگران گفته‏اند نمي‏باشد اما جملاتي در تاريخ آمده که سزاوار است به آنها توجه شود و بسا که از دشمنان جمله‏اي ديده شود: «و الفضل ما شهدت به الاعداء؛ بزرگواري آن است که دشمن به آن شهادت بدهد». 1- از اسحاق بن جثوه که يکي از اصحاب عمر بن سعد لعنة الله عليهم است در وصف شجاعت حضرت عباس عليه‏السلام در جريان تصرف شريعه فرات جملاتي نقل شده: «تورثنا عليه النبال کالجراد الطائر فصير جلده کالقنفذ و مع ذلک کان کالجبل الاصم لا تحرکه العواصف و لا تزيله القواصف». [1] . «او را تيرباران کرديم به نحوي که لباس رزمش مانند خارپشت شده بود با اين حال مانند کوه استوار بود که بادهاي تند و طوفان‏ها نمي‏توانند آن را حرکت دهند يا از جاي خود بردارند». 2- در همين جريان از ابن‏سعد ملعون اين جمله نقل شده است: «هو الفارس بن الفارس و البطل المداعس». [2] . [ صفحه 110] «عباس شجاع، پسر شجاع و پهلواني نيزه‏دار است». 3- صاحب روضةالشهداء گويد: «عباس عليه‏السلام مبارزي نامدار و شجاعي به غايت عالي‏مقدار بود، جرأت و قوت از حيدر کرار ميراث داشت و پيوسته در معارک مقاتله رايت نصرت برمي‏افراشت.» [3] . 4- از کتاب مقاتل‏الطالبيين اين جمله نقل شده است: «و کان العباس رجلا و سيما جميلا يرکب الفرس و رجللاه يخطان في الارض و کان يقال له: قمر بني‏هاشم و کان لواء الحسين معه». [4] . «عباس مردي بود خوش‏سيما و زيباروي در بلندي قامت اين‏گونه بود که بر اسب که سوار مي‏شد پاهايش به زمين کشيده مي‏شد. به او قمر بني‏هاشم گفته مي‏شد. علمدار امام حسين عليه‏السلام بود.» 5- و از شيخ طريحي نقل شده است: «ان العباس کان مع ابيه اميرالمؤمنين في الحروب و الغزوات و يحارب شجعان العرب و يجالدهم کالاسد الضاري حتي يجلدهم صرعي» [5] . «عباس با پدرش اميرالمؤمنين عليه‏السلام در جنگ‏ها و غزوه‏ها همراه بود و با شجاعان عرب به جنگ مي‏پرداخت و مانند شير خشمناک بر آنان حمله مي‏نمود و آنها را به خاک و خون مي‏کشيد.» 6- مرحوم حايري مازندراني مي‏گويد: «و کان عليه‏السلام فاضلا عالما عابدا زاهدا فقيها تقيا» [6] . آن حضرت عالمي بزرگوار و عابدي زاهد و فقيهي باتقوا بود. در ارتباط با علم حضرت اباالفضل عليه‏السلام، مرحوم کلباسي نوشته است. مسلم است که حضرت اباالفضل عليه‏السلام از اکابر و افاضل فقهاي اهل‏بيت بوده، معلوم [ صفحه 111] است کسي که زير آفتاب ولايت و حجر شاه ولايت، در مدرسه‏ي حضرت حسن و حضرت حسين عليهم‏السلام تربيت شده و کسب علم و نورانيت نموده باشد ما را - يعني طبقه‏ي رعيت را - درک مقام و مرتبه‏ي فضل او ميسر نباشد. يک دهن خواهم به پهناي فلک تا که مدحش را کند رشک ملک بلکه داراي علم رباني و عالم رباني بوده. در روايتي در شأن آن جناب نقل شده: «انه ذق العلم ذقا أي اطعمه» يعني آن جناب در کودکي علم آموخته چنانچه کبوتر، بچه‏ي خود را غذا و آب مي‏خوراند يعني چشنده است علم را چشيدني. [7] . و از کتاب الاصابه حافظ عسقلاني نقل شده است که حضرت اباالفضل عليه‏السلام از پدرش اميرالمؤمنين عليه‏السلام حديث نقل نموده است. [8] . و صاحب کتاب کبريت احمر گفته است: «ان العباس من اکابر و افاضل فقهاء اهل‏البيت بل انه عالم غير متعلم و ليس في ذلک منافاة لتعليم أبيه عليه‏السلام اياه». [9] . همانا حضرت عباس عليه‏السلام از بزرگان و بزرگواران فقهاي اهل‏بيت است. بلکه او دانشمندي است که استاد نديده (يعني علم او لدني است نه اکتسابي) و اين منافات ندارد که پدرش علي عليه‏السلام او را تعليم نموده باشد (زيرا که علم اميرالمؤمنين عليه‏السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است که از وحي گرفته شده). مرحوم مقرم در ارتباط با علم قمر بني‏هاشم عليه‏السلام جريان جالبي را نقل نموده است که در اين مورد ذکر مي‏نمايم. با ذکر سند و واسطه‏ها از عالم بزرگوار ميرزا عبدالحميد بجنوردي نقل مي‏نمايد: در کربلا شخصي بود از فضلا که به علم خود مغرور بود تا جايي که روزي از روزها در مجلسي که عده‏اي نزد او بودند، سخن از حضرت ابي‏الفضل عليه‏السلام به ميان مي‏آيد و [ صفحه 112] گفته مي‏شود که حضرت اباالفضل عليه‏السلام از جهت علم و شناختي که به معارف الهيه داشته بر همه شهدا برتري دارد. آن شخص مغرور جسارت مي‏کند و اظهار مي‏دارد که از حضرت عباس عليه‏السلام افضل است!! حاضران از جرأت او شگفت‏زده مي‏شوند و ادعايش را انکار نموده و او را مورد سرزنش قرار مي‏دهند آن شخص درصدد دفاع برمي‏آيد و براي برتري خودش برهان مي‏آورد و از فضل و کمالات خود مقداري را بيان مي‏نمايد. مي‏گويد: من نماز شب مي‏خوانم، نوافل را به جا مي‏آورم، زاهدم، اگر برتري اباالفضل عليه‏السلام به اينهاست من نيز واجد آن هستم. تا اينکه مي‏گويد: شهادت حضرت عباس عليه‏السلام با علوم و معلوماتي که من دارا هستم برابري نمي‏نمايد. حاضرين مجلس متفرق مي‏گردند و آن شخص بر غرور خود باقي مانده و اظهار ندامت نمي‏کند. اهل مجلس در اين فکر بودند که آيا عنايت پروردگار شامل آن مرد شده و از گفته‏ي خود توبه نموده است يا نه؟ صبح که مي‏شود درب منزل او مي‏آيند و دق‏الباب مي‏کنند. گفته مي‏شود که در منزل نيست بلکه در حرم حضرت اباالفضل عليه‏السلام است. به حرم حضرت مشرف مي‏شوند تا از وضع او خبري به دست آورند مي‏بينند خود را به ضريح مطهر بسته است يک طرف طناب را به گردن خود بسته و طرف ديگرش را به ضريح مطهر بسته است و از گفته‏اش تائب و نادم است. جريان را از وي جويا مي‏شوند در جواب مي‏گويد: آري، ديشب که از شما جدا شدم به همان خيال بودم که به شما گفتم خوابيدم در خواب ديدم در مجلسي هستم که جمعي از دانشمندان حضور دارند ناگهان مردي وارد مجلس شد و گفت: حضرت عباس عليه‏السلام نزد شما تشريف مي‏آورد. از اين خبر همه حيرت‏زده شدند، ناگهان حضرت وارد مجلس گرديد، در حالي که نور خداوند از رخسار وي مي‏درخشيد و جمال و هيبت علوي در وجود مبارکش پيدا بود! [ صفحه 113] بر يک صندلي در صدر مجلس قرار گرفت همه‏ي حاضران در برابر وي خاضع و خاشع بودند. من از آن جسارتي که کرده بودم سخت دچار اضطراب و گرفتار ترس و خوف بودم! حضرت عباس عليه‏السلام شروع نمود به تحيت بر همه‏ي حاضرين در مجلس تا نوبت به من رسيد، فرمود: تو چه مي‏گويي؟ نخستين بار نزديک بود راه سخن بر من بسته شود ولي به هر نحو بود همان برهان‏ها را که در آن مجلس براي شما اقامه کرده بودم بيان نمودم. قمر بني‏هاشم عليه‏السلام فرمود: اما من نزد پدرم اميرالمؤمنين و برادرانم امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام درس خوانده‏ام و دين من از روي يقين قطعي است که از اساتيدم آموخته‏ام ولي تو در دينت شک داري، درباره‏ي امام خود شک داري مگر نه اين‏گونه است! نتوانستم سخن حضرت را رد نمايم. سپس حضرت فرمود: آن استادي که تو نزد او درس خوانده‏اي از تو بدتر است، آنچه تو مي‏داني اصول و قواعدي است که براي جاهل به احکام بناگذاري شده است که من به آنها نيازي ندارم زيرا من به واقع احکام علم دارم که از مصدر وحي الهي آموخته‏ام. علاوه بر اين من داراي خصال پسنديده‏اي هستم مانند کرم و صبر و مواسات و جهاد و... اگر بر شما تقسيم شود تحمل آن را نداريد. افزون بر اين تو داراي صفات رذيله و پستي هستي مانند حسد و مراء و ريا و.... سپس حضرت دست مبارکش را به دهن من زد که با ترس و خوف از خواب پريدم و به گناه خود اعتراف نمودم و راهي جز توسل به آن حضرت ندارم. [10] . [ صفحه 114]

[1] معالي السبطين، مجلس 19 از فصل 9. [2] همان. [3] روضةالشهداء، ص 333، چاپ کتابفروشي اسلاميه. [4] خصايص عباسيه، ص 120. [5] بطل‏العلقمي، ج 2، ص 240. [6] معالي‏السبطين، مجلس بيستم از فصل نهم. [7] خصايص عباسيه، ص 216 و 217. [8] بطل‏العلقمي، ج 2، ص 192. [9] العباس، مقرم، ص 95. [10] العباس، ص 95 - 97.