در لقب چهارم از القاب حضرت در اين باره توضيح دادم و در اينجا يک جريان را مي‏آورم که در آن اشاره‏اي به عبادت حضرت اباالفضل عليه‏السلام وجود دارد: گروهي از قاسم پسر اصبغ بن نباته نقل کرده‏اند که گفت: مردي از قبيله‏ي بني‏ابان بن دارم را مي‏شناختم مردي بود که زيبا و در نهايت سفيدپوستي بود، وقتي او را ديدم که صورتش سياه شده بود سبب تغيير هيئت او را جويا شدم و گفتم: «نزديک بود تو را نشناسم». گفت: «آري در کربلا مردي را کشتم که خوش‏سيما و تنومند بود بر پيشاني‏اش اثر سجده نمايان بود از وقتي که او را کشته‏ام تاکنون هر شب که مي‏خوابم در خواب نزد من مي‏آيد و گريبان مرا مي‏گيرد و مرا به طرف جهنم مي‏کشاند و مرا به جهنم مي‏اندازد، من پيوسته داد و فرياد مي‏کنم که همه‏ي اهل قبيله فرياد مرا مي‏شنوند». قاسم گويد: اين جريان منتشر گرديد زني از همسايه‏هاي وي گفت: آري ما پيوسته فرياد او را مي‏شنويم به گونه‏اي که شب خوابمان نمي‏برد با جمعي از جوانان قبيله نزد زوجه‏ي او رفتيم و جريان را جويا شديم. همسرش گفت: «خدا جز او را از رحمت خود نراند، اکنون که خودش جريان را نقل کرده است، من به شما مي‏گويم که راست گفته». قاسم گويد: «آن جوان عباس بن علي عليهماالسلام بوده است.» [1] . نويسنده کتاب بطل‏العلقمي بعد از بيان آنکه هر عضوي از بدن عبادتي دارد مي‏نويسد: [ صفحه 105] حضرت اباالفضل العباس با همه‏ي اعضاي بدنش خدا را عبادت کرده است زبانش با ذکر و شکر خدا و دعا و استغفار و امر به معروف و نهي از منکر و دعوت به امامت امامش و برادرش امام حسين عليه‏السلام عبادت خدا مي‏نمود. پيشانيش اثر سجود در آن نمايان بود. دستانش که با آن به انواع گوناگون خدا را عبادت مي‏نمود، با آن با اشرار مي‏جنگيد و جهاد مي‏کرد و در وقت ذکر آن را بالا مي‏برد و در وقت بخشش و رکوع و سجود آنها را باز مي‏کرد و مي‏گسترد، در راه خدا از مچ دست قطع گرديد. و سر مبارک با عمود آهنين منشق گرديد واين عبادت آن بود. عبادت پاهاي مبارکش اين بود که در هر عبادتي از آن استفاده مي‏نمود و براي کارهاي خير از آن بهره مي‏برد و با آن به جهاد مي‏پرداخت و براي تشنه‏کامان به وسيله آن آب مي‏آورد و آخرين عبادتي که با آن انجام داد، در کنار نهر علقمه بود که با سر شکافته و دست‏هاي بريده در حال جان دادن، آن را به زمين مي‏ساييد. عبادت صورت مبارکش اين بود که خوني که در راه خدا از او مي‏رفت بر آن جاري و سرازير بود. عبادت سينه‏ي مبارکش اين بود که شمشيرها و نيزه‏ها و تيرها آن را قطعه قطعه نمودند و همچنين بقيه‏ي اعضاي بدنش که درباره‏اش نوشته‏اند هر طرفي را که بلند مي‏کردند طرف ديگر مي‏افتاد. [2] .

[1] ابصارالعين، ص 32؛ بحارالانوار، ج 45، ص 308، در اينجا نام حضرت ذکر نشده است. [2] بطل‏العلقمي، ج 2، ص 412 و 413.