درباره‏ي وي از عالم رباني مرحوم حجةالاسلام و المسلمين حاج شيخ محمدابراهيم کلباسي نجفي اصفهاني الاصل و تهراني المسکن متولد 1259 شمسي در نجف اشرف و متوفاي 1322 در تهران [1] . بيان رسايي مي‏آورم. بيان آن مرحوم را با اندکي تصرف و ترجمه جملات عربي در اينجا نقل مي‏نمايم مي‏نويسد: [2] . والد ماجدش اميرالمؤمنين، و سيد الوصيين، و يعسوب الدين، و نظام المسلمين و مولي الموحدين... سپهر امامت، و سلطان سرير کرامت، واقف معارج لاهوت، عارف مدارج ناسوت، [ صفحه 15] منبع عيون مشاهده، و مجمع فنون مجاهده، مظهر انوار فتوت، مصدر آثار مروت، فاتحه‏ي کتاب ولايت، خاتمه‏ي مصحف وصايت، مرکز دائره‏ي سيادت، قطب فلک سعادت، شمع محفل فصاحت، سرو چمن صباحت، قاضي محکمه‏ي قضا و قدر، صاحب راز سيد البشر، آيينه‏ي اسماي صفات الهي، لايق مرتبه‏ي خلافت رهبري. [3] . شخصيتي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز غدير به ولايت وي تصريح نمود که «من کنت مولاه فعلي مولاه» [4] هر که من سرپرست او هستم پس علي سرپرست اوست، رادمردي که اين سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ويژه‏ي اوست: «ما انتجبته و لکن الله اجتباه» [5] . «من او را برنگزيدم بلکه خداي او را برگزيد.» تويي آن گوهر يکدانه که در عالم قدس‏ ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک‏ [ صفحه 16] «امين الله في ارضه و حجته علي خلقه» [6] . «امين خدا در روي زمين و حجت خدا بر آفريده‏هاست.» تنها کسي که به اتفاق شيعه و سني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در مدح او فرمود: «ان لاخي علي بن ابي طالب فضائل لا تحصي کثرة وان الجن و الانس لا يقدرون علي احصائها.» «به درستي که براي برادرم علي بن ابي طالب فضايلي است که از جهت فراواني در مقام شمارش به انجام نرسد و به تحقيق که جن و انس در وقت شمردن آن را به پايان نخواهند رسانيد.» و در کتاب مشارق الانوار نقل کرده که ابوذر از خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيرون آمد، عمر به او رسيد و گفت: چه کسي نزد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بود؟ گفت: کسي بود که او را نمي‏شناختم، وقتي که عمر آمد ديد اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام مشرف است، عرض کرد: يا رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم! آيا شما نفرموديد که آسمان سايه نينداخته و زمين برنداشته راستگوتر از ابي‏ذر؟ حضرت فرمود: چنين است که گفته‏ام. عمر گفت: من امروز از ابوذر دروغ شنيدم از او سؤال کردم چه کسي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود، گفت: کسي بود که او را نمي‏شناختم در عين حال که علي عليه‏السلام را خوب مي‏شناسد. حضرت فرمود: راست گفته، علي عليه‏السلام را نمي‏شناسد مگر من و خداوند عزوجل. و اين که ذکر گرديد از طريق شيعه و سني نقل شده است. و در احتجاج طبرسي رحمه‏الله نقل شده است: «سأل يحيي الاکثم أباالحسن العالم العسکري عليه‏السلام عن قوله تعالي: (ولو أن ما في الأرض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزيز حکيم) [7] . [ صفحه 17] يحيي بن اکثم از امام حسن عسکري پرسيد: معناي اين آيه چيست که خدا مي‏فرمايد: و اگر همه‏ي درختاني که در زمين هستند، قلم و دريا و به کمک آن هفت درياي ديگر مرکب شوند کلمات خدا تمام نشود که خدا نيرومند و فرزانه است. حضرت هفت دريا را بيان نمود و فرمود: «نحن کلمات الله التي لا تدرک فضائلنا و لا تستقصي» [8] . «ماييم کلمات خدا که کسي به آنها دست نمي‏يابد و به آنها احاطه پيدا نمي‏کند.» و از طرق عامه شيخ سليمان بلخي حنفي در کتاب ينابيع المودة از سعيد بن جبير نقل نموده است: به ابن عباس گفتم: در ارتباط با اختلاف مردم درباره‏ي علي عليه‏السلام مي‏پرسم. ابن‏عباس گفت: اي پسر جبير! از کسي مي‏پرسي که براي وي در يک شب، در شب چاه بدر سه هزار منقبت وجود داشت، سه هزار ملک از جانب خداي عزوجل بر او سلام دادند. از وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و سرپرست حوض او و صاحب لواي او در محشر از من سؤال مي‏نمايي. «والذي نفس عبدالله بن عباس بيده لو کانت بحار الدنيا مدادا و اشجارها اقلاما و اهلها کتابا فکتبوا مناقب علي بن ابي‏طالب و فضائله ما احصوها». «سوگند به آنکه جان عبدالله بن عباس در دست اوست اگر درياهاي دنيا مرکب و درختان آن قلم و ساکنان آن نويسنده باشند و مناقب و فضيلت‏هاي علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام را بنويسند از پايان بردن آن ناتوان مانند». ابن ابي‏الحديد معتزلي اشاره به اين جريان دارد در اشعاري که سروده است: [ صفحه 18] يقولون قل في علي مدائحا فان انا لم امدحه قالوا معاند فلو ان ماء البحر السبعة التي‏ خلقن مداد و السماوات کاغذ و اشجار خلق الله اقلام کاتب‏ اذا الخط افناهن عادت عوائد و کان جميع الانس و الجن کتبا اذا کل منهم واحد قام واحد و خطوا جميعا منقبا بعد منقب‏ لما خط من تلک المناقب واحد به من مي‏گويند درباره‏ي علي عليه‏السلام مديحه‏سرايي نما، پس اگر مديحه‏سرايي ننمايم خواهند گفت که دشمن است. پس اگر آب درياهاي هفتگانه‏اي که خلق شده‏اند مرکب گردد و آسمان‏ها کاغذ، و درختاني را که خدا آفريده است قلم شوند و همه آنها در نوشتن نابود گردند و باز خلق شوند، و تمام جن و انس نويسنده گردند و اگر يکي از نوشتن دست بازدارد ديگري به جاي او بنويسد، و همه آنها منقبتي پس از منقبتي بنويسند از آن مناقب يکي نوشته نشود. و شاعر شيعه گفته است: اشجار شوند ار قلم و بحر مدادش‏ آرند دو صد قلزم و جيحون و فراتي‏ وآنگه ز ازل تا به ابد جمله نگارند از صد يکي اوصاف نگنجد به صفاتي‏ هرگز نتوانند و نفهمند و نيابند زان وصف اشاراتي زان مدح نکاتي‏ تا هست حياتم به جهان مهر تو ورزيد بي حب تو اي شه چه حياتي چه مماتي‏ محروم ز خويشم من بيچاره و ليکن‏ دلشاد از آنم که شفيع عرصاتي‏ گيري ز کم دست من اي دست خداوند اندر همه احوالم و اندر سکراتي‏ [ صفحه 19]

[1] مقدمه کتاب خصايص العباسيه، ص 15، به قلم عمادزاده اصفهاني. [2] خصايص العباسيه، ص 61 - 64، چاپ مؤسسه انتشارات خامه. [3] صفاتي که در اين کلمات آمده برگرفته از روايات شيعه و سني است. [4] به الغدير مراجعه شود. [5] اميرالمؤمنين، فارسي، ص 126؛ عربي، ص 127. [6] همان. [7] لقمان/ 27. [8] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 258 و 259.