در زمان‏هاي قديم وقتي که مي‏خواستند وارد جنگ شوند دو لشکر در برابر هم صف‏آرايي مي‏کردند و لشکر و سربازاني که داشتند بر چند دسته تقسيم مي‏کردند: جناح راست لشکر که يک عده از شجاعان را طرف راست قرار مي‏دادند و يک فرد شجاع را فرمانده جناح راست قرار مي‏دادند. جناح چپ لشکر همانند سمت راست جمعي را طرف چپ و يکي از شجاعان را فرمانده قرار مي‏دادند. قلب لشکر که در وسط چپ و راست قرار داشت و افرادي که در قلب جا مي‏گرفتند از نامداران و شجاع‏ترين افراد لشکر بودند و رهبر کل لشکر در آن جاي داشت و يک شجاع و قوي‏دل را علمدار لشکر قرار مي‏دادند که فتح و پيروزي و يا شکست و مغلوب شدن بيشتر به او وابسته بود و سربازان و جنگجويان به علم و علمدار دلگرم بودند. اگر علمدار لشکر استقامت به خرج مي‏داد و علم را به جلو مي‏برد سربازان پشت سر او حرکت مي‏کردند و به دشمن يورش مي‏بردند و تا موقعي که علم برپا بود لشکريان با قوت قلب مي‏جنگيدند و اگر علمدار نمي‏توانست علم را افراشته نگه دارد سربازان دلسرد مي‏شدند و اگر علم به زمين مي‏افتاد آثار شکست پيدا مي‏شد. فردوسي شاعر حماسه‏سراي ايران به همين موضوع اشاره دارد که مي‏گويد: چو سردار لشکر تنگ‏دل بود به نام‏آوران جنگ مشکل بود [ صفحه 58] اکنون که نقش علمدار روشن گرديد به بحث دوم مي‏پردازم.