وقتي که مشک را پر از آب نمود و از شط فرات بيرون آمد اين رجز را خواند: يا نفس من بعد الحسين هوني فبعده لا کنت أن تکوني هذا حسين شارب المنون و تشربين بارد المعين هيهات ما هذا فعال ديني و لا فعال صادق اليقين [1] . اي نفس بعد از حسين ناچيز باش مبادا بعد از او زنده باشي. اين حسين است که جرعه جرعه مرگ مي‏نوشد، تو مي‏خواهي آب خوشگوار بنوشي. هرگز اين راه دين من و راه انسان ديندار نمي‏باشد.

[1] همان، ص 225.