وقتي که مشک را پر از آب نمود و از شط فرات بيرون آمد اين رجز را خواند:
يا نفس من بعد الحسين هوني
فبعده لا کنت أن تکوني
هذا حسين شارب المنون
و تشربين بارد المعين
هيهات ما هذا فعال ديني
و لا فعال صادق اليقين [1] .
اي نفس بعد از حسين ناچيز باش مبادا بعد از او زنده باشي.
اين حسين است که جرعه جرعه مرگ مينوشد، تو ميخواهي آب خوشگوار بنوشي.
هرگز اين راه دين من و راه انسان ديندار نميباشد.
|