يا رب مددي که ره به جانان ببرم
اين آب روان براي طفلان ببرم
من مورم و مشک آب من ران ملخ
ران ملخي نزد سليمان ببرم
از کشته شدن چه باک ليکن خواهم
اين آب به شيرخوار عطشان ببرم
اي نفس مترس و بيشتر کوشش کن
تا آنکه تو را سوي رضوان ببرم
[ صفحه 250]
گر تير بباردم به تن چون باران
امروز به جان منت پيکان ببرم
ور خصم جدا کند دو دستم ز بدن
من مشک پر آب را به دندان ببرم
ور تير عدو بريزد آبم بر خاک
من آب ز ديدههاي گريان ببرم [1] .
|