امام جمعه کاشمر مشکوة
چو روز چارمين از ماه شعبان المعظم شد
دل احباب شاه اوليا شادان و خرم شد
مهي طالع شد از برج شرف در عالم امکان
که پيش نور رويش روز روشن ليل مظلم شد
وجود فايض الجودش که اندر موقع بخشش
گداي آستانش معن زايد بلکه حاتم شد
ز فرط خدمت اندر دولت دين روز عاشورا
علمدار و سپهسالار و سردار مفخم شد
ز اخلاص و ارادت محرم اسرار شاهي شد
به دربار شهنشاه شهيدان صدر اعظم شد
عطا فرمود حق عباس را بر شاه دين حيدر
بسي خرم دل از ديدار فرزند مکرم شد
ز مولودش علي خرم حسن شاد و حسين خوشدل
نه تنها چشم ايشان بلکه روشن چشم عالم شد
چو از امالبنين نور ابوالفضلي پديد آمد
همانا در شرافت تالي سارا و مريم شد
[ صفحه 232]
در اين اثنا شنيدم شد اميرالمؤمنين گريان
به چشم پيشبينش روز عاشورا مجسم شد
تنش را غرقه در خون ديد و دست او جدا از تن
سرش شق از عمود کين غريق لجهي غم شد
حسين آمد سر بالين او با ديدهي گريان
ز اندوه و غم قتل برادر قامتش خم شد
مشوش خاطر «مشکوة» از اين ماتم عظمي
ببخشند اهل دانش گر که نظمش نامنظم شد [1] .
|