در کتاب دارالسلام نوشته است: يکي از شاگردان آقا سيد علي طباطبايي صاحب کتاب رياض‏المسايل گفت: در عالم خواب ديدم مادرم از ايران به کربلاي معلي آمده و از همراهان خود نزد پسرش شکايت کرد که: در ميان راه بيني مرا شکستند. بعد از اين خواب جنازه مادر را از تهران آوردند که در کربلا دفن نمايند و او در راه زيارت فوت شده بود، آن طلبه ديد که بيني مادرش شکسته از همراهان سبب را پرسيد، گفتند: تابوت او از اسب به زمين افتاده است. پس او را در حرم سيدالشهداء عليه‏السلام طواف داد و جنازه را به حرم اباالفضل عليه‏السلام برد و در آنجا به حضرت عباس عليه‏السلام عرض کرد: نماز مادرم صحيح نبود شفاعت بفرماييد که او را عذاب ننمايند، من ضامنم که پنجاه سال عبادت او را بدهم که به نيابت از او انجام دهند. اين را به حضرت اباالفضل عليه‏السلام عرض کرد و غفلت نمود که به وعده وفا کند. بعد از مدتي در خواب ديد که مادر او را به درختي آويخته‏اند و مي‏زنند. به او گفتند: اباالفضل عليه‏السلام حکم فرموده او را بزنند. گفت: به چه دليل؟ گفتند: فلان مبلغ را بده تا او را نزنيم. وقتي از خواب بيدار شد، حساب نمود مبلغي که با آن پنجاه سال عبادت را به نيابت انجام مي‏دادند اندازه همان مبلغي بود که در خواب از او تقاضا کرده بودند تا مادرش را آزاد سازند پس آن مبلغ را نزد مرحوم صاحب رياض برد که براي عبادت مادر اجير بگيرد. [1] .

[1] همان، ص 241 و 242.