کلمه «کرامات» جمع «کرامة» است، اين واژه به کريم برمي‏گردد و از آن گرفته شده است در مجمع‏البحرين مي‏فرمايد: و الکرام بالضم و التشديد، اکرم من الکريم و التکريم و الاکرام بمعني و الاسم منه الکرامة. کرام به ضم کاف و تشديد راء، از کريم گرفته شده است و مراد از آن کسي است که صفت کرم و بخشش در او فراوان بروز و ظهور داشته باشد. «تکريم» و «اکرام» به يک معناست اين دو مصدرند و اسم مصدر آن «کرامة» است. از جمع‏بندي سخنان چنين استفاده مي‏گردد که «کرامت» عبارت است از کاري که شخص ديگري را به وسيله‏ي آن مورد گرامي داشت و احترام قرار مي‏دهد. کسي که به شما هديه‏اي مي‏دهد مکرم است و شما مورد تکريم و گرامي داشت واقع شده‏ايد و آن چيزي که به شما داده «کرامة» است. کرامت يا کرامات در مورد بحث ما اين است که خداي تعالي روي مصالحي که مشيت او سبحانه بر آن قرار گرفته است به يک نفر از اوليا و صلحا خواه معصوم باشد [ صفحه 193] يا غير معصوم چيزي را عطا مي‏نمايد که به نوع ديگران عطا نفرموده است. در اثر توسل به او بيماري را که علاج وي با وسايل عادي ممکن نيست شفا مي‏دهد. در اينجا اکرام‏کننده و مکرم خداست و مورد گرامي داشت شخصي است که به او توسل مي‏جويند و کرامت همان شفايي است که به دست آمده. بنابراين انجام دهنده کار و مکرم در اصل خداست و فردي که به او توسل جسته‏اند واسطه است نه اينکه کار از يد قدرت خدا بيرون باشد تا شرک لازم آيد.البته گاهي مقام واسطه آن قدر بالا و والاست که خداوند کار را به او واگذار مي‏نمايد در عين حالي که قدرت خدا در واقع محفوظ است و هيچ نقصي در آن نيست. از آن چه بيان کرديم معناي کرامات روشن گرديد براي روشن شدن بيشتر مدعا مثالي مي‏آورم: شخصي مريض است به مرضي که دکترها از علاج آن عاجزند به حضرت اباالفضل عليه‏السلام متوسل مي‏گردد، از اين جهت که حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام نزد خدا داراي مقامي ارجمند است، خدا او را مورد گرامي‏داشت قرار مي‏دهد و آن بيمار را شفا مي‏بخشد. در اين مثال مکرم خداست و شخص مورد اکرام و مکرَم قمر بني‏هاشم عليه‏السلام است و کرامت همان شفا دادن است. کرامت و معجزه از بعد وقوع خارجي يکي هستند ولي فرق‏هايي دارند که متعرض آن نمي‏شوم.