صاحب کتاب ستارگان درخشان با کمک گرفتن از کتاب العباس مرحوم مقرم در اين باره تحقيقي انجام داده است که آن را ذکر مي‏نمايم در پاورقي مي‏نويسد: از کتبي که بتوان به آنها اعتماد نمود استفاده نمي‏شود که بنا و ساختمان قبر مطهر حضرت عباس عليه‏السلام را چه کسي شروع کرد و چگونه شروع شده و چگونه بوده است. آري بعضي از قراين موجب بعضي از مطالب مي‏شوند ولي اطمينان‏آور نيستند. و در متن کتاب چنين نوشته است: در کتاب العباس مي‏نويسد: مورخان نگاشته‏اند: شاه طهماسب در سال 1032 قمري قبه‏ي مبارک حضرت عباس عليه‏السلام را کاشي کرد، شبکه‏هاي صندوق شريف را ساخت، رواق و صحن آن بزرگوار را منظم و مرتب نمود، حجره و اطاق‏هاي جلو درب اول را بنا نهاد، فرش‏هاي قيمتي بافت ايران را براي حرم مطهر آن حضرت تقديم کرد. در سال 1155 قمري بود که نادرشاه تحفه‏هاي فراواني از براي حرم مقدس حضرت عباس عليه‏السلام تقديم و هديه نمود و بعضي از بنا و ساختمان‏هاي حرم مطهر حضرت اباالفضل عليه‏السلام را آينه‏کاري کرد. و در سال 1117 قمري بود [1] که وزير نادرشاه مرقد مقدس امام حسين عليه‏السلام را زيارت کرد و صندوق قبر مبارک آن حضرت را تجديد نمود و رواق‏ها را تعمير کرد و شمعداني تقديم کرد که براي روشن کردن حرم مقدس شمع در ميان آن نهاده شود. و در سال 1216 قمري که وهابي‏ها کربلاي معلي را قتل عام کردند و غارت نمودند [ صفحه 178] و آنچه اشياي نفيس و ذخيره‏هاي ذي‏قيمتي که در حرم مبارک بود به يغما بردند، فتحعلي شاه قيام کرد و آنچه را که از حرمين شريفين به يغما رفته بود، تجديد کرد، گنبد مطهر حضرت عباس عليه‏السلام را کاشي نمود، گنبد و بارگاه امام حسين عليه‏السلام را تذهيب يعني طلاکاري کرد، آن ايواني را که جلوي درب اول در طرف قبله قرار دارد ترتيب داد، صندوقي از ساج ساخت و بر روي قبر مقدس امام حسين عليه‏السلام نهاد، شبکه‏هاي مطهر را نقره‏کاري کرد. در کتاب طاقه ريحان تأليف حاج ميرزا عبدالکريم مقدس ارومي ص 91 مي‏نگارد: دايي جده مادري او که نامش حاج شکرالله افشاري بود آن ايواني را که مقابل حرم مبارک حضرت عباس عليه‏السلام است تذهيب يعني طلاکاري کرد و کليه‏ي ثروت خود را به مصرف اين تذهيب رسانيد. وي اين تذهيب را به دستور استاد فقها يعني شيخ زين‏العابدين مازندراني که در 12 ماه ذي‏قعده‏ي سال 1309 قمري به رحمت خدا پيوست انجام داد و نامش را به خط طلا در ديوار غربي همان ايوان در صفحه‏اي طلايي نوشت آن نام و آن صفحه طلايي تا به حال موجود مي‏باشد تاريخ نوشتن آن در سال 1309 قمري بوده است. نيز در کتاب سابق‏الذکر مي‏نويسد: نصيرالدوله مناره‏ي حرم مطهر حضرت قمر بني‏هاشم را تذهيب و طلاکاري نمود، آن زرگري که اين تذهيب را به عهده گرفته بود در طلاکاري طاق‏ها غل و غش کرده بود. هنگامي که راز فاش و از بغداد به کربلا احضار شد و داخل حرم مبارک حضرت عباس عليه‏السلام گرديد دچار اضطراب و ناراحتي شد و فورا صورتش به شدت سياه شد آن‏گاه فرداي آن روز از اين جهان درگذشت!! نيز در کتاب العباس مي‏نگارد: علامه يعني سيد حسن که مؤلف کتاب غصب فدک و صاحب تأليفات ذي‏قيمتي مي‏باشد براي من نقل کرد: آن ايوان کوچک طلايي که جلو درب اول حرم اباالفضل است از ساختمان‏هاي پادشاه لکنهو که نامش محمد شاه [ صفحه 179] هندي بود مي‏باشد. آن طارمه يعني حجره‏اي که سقف آن از چوب است به دستور عبدالحميدخان ساخته شد. محمدصادق اصفهاني که شيرازي‏الاصل بوده بنا و ساختمان قبه و بارگاه حضرت عباس عليه‏السلام را کاشي و تجديد نمود وي همان کسي است که خانه‏هاي جنب صحن معظم حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام را خريد و جزء صحن شريف قرار داد و آن را به نحوي که مشاهده مي‏شود بنا نهاد. آن توسعه‏اي که بدين وسيله از طرف قبله صحن داده شده به قدر دو يا سه ايوان از اطراف ديگر صحن بيشتر مي‏باشد. اين محمد صادق نزديک درب آن حجره‏اي که طرف قبله‏ي حرم حضرت اباالفضل عليه‏السلام است و به نام خودش ناميده شد دفن گرديد وي صحن را با کاشي بنا نهاد، خدا او را بيامرزد و بهترين جزا را از طرف قمر بني‏هاشم به او عطا فرمايد. سيد بزرگوار و خدمت‏گزار حرم مقدس حضرت عباس يعني سيد مرتضي در سال 1355 قمري نقره‏کاري آن دري را که در ايوان طلا در پيشگاه حضرت عباس قرار دارد تجديد کرد و قصيده‏ي خطيب و استاد يعني شيخ محمدعلي يعقوبي را بر آن درج نمود. نگارنده گويد: چون آن قصيده فوق‏العاده قابل توجه و واجد اهميت مي‏باشد لذا ما اصل آن را مي‏نگاريم و ترجمه فارسي آن را از منظر مبارک علاقه‏مندان به حضرت عباس عليه‏السلام مي‏گذرانيم: 1- لذ بأعتاب مرقد قد تمنت أن تکون النجوم من قصباه 2- و انتشق من ثري أبي‏الفضل نثرا ليس يحکي العبير نفح شذاه 3- غاب فيه من هاشم اي بدر فيه ليل الضلال يمحي دجاه 4- هو يوم الطفوف ساقي العطاشي فأسق من فيض مقلتيک ثراه 5- و أطل عنده البکاء ففيه قد أطال الحسين شجوا بکاه 6- لا يضاحيه ذوالجناحين لما قطعت في شبا الحسام يداه 7- هو باب الحسين ما خاب يوما وافد جاء لائذا في حماه [ صفحه 180] 8- قام دون الهدي يناضل عنه و کفاه ذاک المقام کفاه 9- فاديا سبط احمد کأبيه حيدر مذ فدي النبي أخاه 10- جدد المرتضي له باب قدس من لجين يغشي العيون سناه 11- انه باب حطة ليس يخشي کل هول مستمسک في عراه 12- قف به داعيا و فيه توسل فبه المرء يستجاب دعاه 1- به آستانه‏هاي مرقد و خوابگاهي پناه ببر که ستارگان تمنا دارند از سنگريزه‏هاي آن باشند. 2- بويي را از جايگاه و خوابگاه حضرت اباالفضل عليه‏السلام ببوي که مشک و عبير نمي‏تواند خوبي آن بو را حکايت نمايد. 3- يک بدر يعني يک ماه شب چهارده‏اي از حضرت هاشم در اين مکان غايب و نهان شده که تاريکي شب تاريک در آن از بين مي‏رود. 4- وي يعني قمر بني‏هاشم عليه‏السلام در روز طفوف يعني روز عاشورا ساقي لب‏تشنگان بوده پس تو به وسيله‏ي اشک چشم‏هايت مرقد و خوابگاه او را سيراب کن. 5- تو گريه‏ي خويشتن را نزد قبر حضرت عباس عليه‏السلام طولاني کن و ادامه بده، زيرا امام حسين عليه‏السلام گريه‏ي خود را به علت غم و اندوهي که دچارش شده بود در آنجا طولاني نمود. 6- ذوالجناحين يعني جعفر طيار شبيه به قمر بني‏هاشم بود در آن موقعي که دست‏هايش به وسيله‏ي شمشير برنده قطع شد. 7- عباس عليه‏السلام باب يعني دربان حضرت حسين عليه‏السلام است که هر کسي هر روزي بر او وارد شود و به پرچم وي پناهنده گردد مأيوس و نااميد نخواهد شد. 8- قمر بني‏هاشم عليه‏السلام براي بيرق هدايت قيام و از آن دفاع و طرفداري نمود و همين مقام و جوانمردي برايش کافي خواهد بود. 9- عباس عليه‏السلام فداي سبط احمد يعني امام حسين عليه‏السلام گرديد همان‏طور که پدرش حضرت حيدرکرار برادر خود يعني جعفر بن ابي‏طالب را فداي پيامبر اسلام نمود. [ صفحه 181] 10- سيد مرتضي [2] باب قدس و جوان‏مردي را از نقره‏اي براي قمر بني‏هاشم تجديد کرد که نورش چشم‏ها را خيره مي‏کند و مي‏پوشاند. 11- حضرت اباالفضل همان باب مغفرت و آمرزش پروردگار است که هر شخص خايف و ترساني به دستگيره‏ي آن متمسک و متوسل شود خوف و بيمي نخواهد داشت. 12- تو در مقابل اين باب در حالي که دعا مي‏کني بايست و متوسل شو زيرا به وسيله‏ي همين باب است که دعاي شخص مستجاب خواهد شد. درباره‏ي ضريح جديد قمر بني‏هاشم عليه‏السلام نگارنده گويد: اين اشعاري که ذيلا از نظر خوانندگان مي‏گذرانيم، حقير از ضريح جديد حضرت عباس عليه‏السلام نگاشتم، همان ضريحي که در اصفهان به دستور مرحوم آيت‏الله حاج سيد محسن حکيم حشره‏الله مع اجداده الطاهرين ساختند و به پيشگاه حضرت اباالفضل عليه‏السلام تقديم نمودند: يا رب اين بارگه کيست بدين جاه عظيم کاسمان خم شده پيش در او در تعظيم بقعه‏ي ماه بني‏هاشم عباس علي است که بود خاک رهش پادشهان را ديهيم ساقي تشنه‏لبان باب حوايج که بود روضه‏ي مشهد او غيرت جنات نعيم در سقايت بود آن چشمه رحمت که ز فيض رشحه‏ي او است زمزم و ديگر تسنيم [3] . گر فشاند ز کرم جرعه‏ي آبي بر خاک سر برآرد ز لحد رقص‏کنان عظم رميم [ صفحه 182] ساحت روضه‏ي او کعبه‏ي ارباب نياز پايه‏ي بقعه‏ي او پايگه رکن حطيم در حريم حرم آمنش از سعي و صفاست آن مقامي که بر آن رشک برد ابراهيم دست‏افشان ز سر عشق گذشت از سر و دست هر دو را کرد به ميدان شهادت تسليم هر که در سايه‏ي لطف و کرمش جاي گرفت ايمن از هول قيامت بود و نار جحيم به سلام در او هر که شد از راه خلوص بشنود قول سلام از قبل رب رحيم باري اين روضه بود مرقد عباس شهيد که ز چون او خلفي مادر دهر است عقيم اين ضريحي که بر او نو شده بيني باشد صفت اهل صفاهان حسب الامر حکيم آيت‏الله زمان سيد محسن که بود آل‏ياسين سند عترت و قرآن حکيم زيور ملک عرب فخر عجم صدر انام شيعيان را به جهان سيد و سالار و زعيم وي بفرمود که شايسته‏ي اين مشهد پاک تازه سازند ضريحي که بود از زر و سيم صهر فرخنده‏ي وي سيد همنام خليل يافت از سعي در اين مرحله توفيق عظيم نيز راجع به درب حرم مطهرش سروده‏اند: [ صفحه 183] ميان ماه بني‏هاشم و مه تابان تفاوت است ز حد وجوب تا امکان مه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال ولي نمي‏رسد اين بدر را دمي نقصان مزين است از آن ماه عرصه غبرا منور است از اين ماه کشور ايمان حريم اوست شفاخانه‏ي خدا که ز خلق در اين مقام شود درد بي‏دوا درمان نداشت رخصت پيکار از آن امير دلير نبود عازم جنگ آن غضنفر غران وگرنه حمله‏ي اول ز تيغ خود دادي به دشت کرب‏وبلا جنگ خصم را پايان ميان معرکه‏اش هر که ديد با خود گفت دوباره شير خدا کرده روي در ميدان وفا نگر که به ياد برادر و اطفال برفت در شط و آمد برون لب عطشان هنوز نغمه‏ي والله لا أذوق الماء به گوش دل رسد از او کنار آب روان چه احتياج به آب فرات آن کس را که تشنه‏ي لب او بود چشمه‏ي حيوان عدو نتوانست جدا سازدش ز حسين اگر چه داشت به کف صد هزار تيغ و سنان سرش به نيزه قفاي سر برادر بود که خواست بشنود از او تلاوت قرآن در اصفهان چو به عشق وي تهيه شد اين در ز سعي باني و صنعتگران عاليشأن صغير گفت به شمسي براي تاريخش به آستانه قدسش بود ملک دربان [4] .

[1] اين تاريخ که در کتاب العباس و ستارگان درخشان آمده اشتباه است زيرا نادرشاه در سال 1148 به سلطنت رسيده و در سال 1161 به قتل رسيده است. شايد سال 1157 بوده و اشتباه در نوشتن پيش آمده است به کتاب مستدرک سفيه واژه «سنو» مراجعه شود. [2] مترجم دراين مورد بد ترجمه کرده بود ما ترجمه درست آن را آورده‏ايم. [3] ظاهرا بيت چنين باشد: رشحه‏ي اوست يکي زمزم و ديگر تسنيم. [4] ستارگان درخشان، ج 15، ص 158 - 167.