بسم الله الرحمن الرحيم
از خزان کين چو از سرو سهي
گلشن آل پيمبر شد تهي
نوجوانان هر يکي با روي ماه
تشنه لب خفتند در خاک سياه
[ صفحه 157]
يافتند از ضربت تيغ و سنين
لذت قرباني کوي حسين
پاره پاره اکبر يوسف جمال
قاسم از سم ستوران پايمال
چون ز اخوان وفادار حسين
ماند عباس علمدار حسين
هر دو در راه وفا پابست هم
هر دو را در گردن هم دست غم
چون در روز عاشورا اصحاب حضرت کشته شدند و انصار شهيد گشتند، اقربا و اهلبيت، بزرگ و کوچک به خاک افتادند، شهزادگان و آزادگان به خون غلطيدند، سهي قدان از پاي درآمدند، سبزخطان پايمال شدند و از براي امام حسين عليهالسلام به غير از اشجعالناس حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام کسي باقي نماند، لشکر بيآزرم کوفه و شام، امام حسين عليهالسلام را غريب ديدند پاي جرأت پيش نهادند و زبان بيشرمي به دشنام و ناسزا باز نمودند و رو به خيام حرم آوردند.
شيخ مفيد رحمهالله ميفرمايد:
«و حملت الجماعة علي الحسين فغلبوه علي عسکره و اشتد به العطش».
لشکر به امام حسين عليهالسلام که يارانش به شهادت رسيده بودند حمله آوردند. حضرت خيرگي سپاه را ديد به جهت دفاع از حرم مانند شير خشمگين که به حمايت از بچههاي خود و نجات آنها از دست گرگان به پا ميخيزد، ذوالفقار آتشبار برکشيده و مانند رعد خروشيد.
به تعبير رياضالاحزان: «فحمل عليهم الامام بالبارق الحسام حملة الضرغام من آجام الخيام». حضرت مانند شير بيشه از خيمه با شمشير آتشبار بر آنان حمله نمود! عباس بن علي عليهماالسلام به اتفاق برادر به آن فرقهي کافر حملهور شدند.
از جلو سردار و از دنبال شاه
آري آيد از پي سياره ماه
کوفي و شامي هجومآور شدند
حملهور بر سبط پيغمبر شدند
آن دو فرزند اسدالله الغالب به يک حملهي حيدري آن گروه خرگوشان و روبهان را از مقابل خيام حرم دور کردند.
[ صفحه 158]
در ارشاد آمده: «و اشتد به العطش» در اثناي جنگ تشنگي بر سيدالشهداء عليهالسلام غلبه کرد، اين وقتي بود که به ميان لشکر آمده بود، عزم خود را جزم کرده بود که به فرات برسد و جگر سوختهي خود و برادر را از تشنگي برهاند پس آن دو برادر به ياري يکديگر روي به شريعه نهادند.
هر يکي لب تشنه مانند نهنگ
غوطهور گشتند در درياي جنگ
آن برادر همچو شير کردگار
اين برادر قابض ارواحوار
هر دو مثل شير شميده، چشم از دنيا پوشيده لشکر را مانند گلهي بز جلو انداخته ميزدند و ميکشتند و ميانداختند، و يا مانند «جراد منتشر» متفرق ميساختند.
به هر طرف چو دو شير درنده رو کردند
ز روز حشر به ياد مخالف آوردند
امام عليهالسلام شمشير ميزد و ميفرمود: «أنا بن رسولالله».
عباس بن امير عليهماالسلام شمشير ميزد و ميفرمود: «منم پسر شير خدا».
به رزم خصم پدروار آن چنان کوشيد
که پرده بر رخ احزاب نهروان بکشيد
تا آنکه بر سر آب راه فرات رسيدند - که عرب آب بند را مسناة گويند -، در الارشاد آمده است: «ثم رکب المسناة يريد الفرات و بين يديه أخوه العباس» يعني حضرت راه شريعه را پيش گرفت و برادرش عباس جلودار او بود حضرت خواست وارد شريعه گردد لشکر بناي معارضه گذاشتند و نگذاشتند وارد شريعه گردد «فاعترضه خيل ابنسعد».
تمام لشکر پيش آمدند، در ميان آن گروه نامردي از بنيدارم فرياد ميکرد: «ويلکم حولوا بينه و بين الفرات و لا تمکنوه من الماء».
ميان وي و آب فرات حايل شويد و نگذاريد به آب دسترسي پيدا کند امام حسين عليهالسلام عرض کرد: «اللهم اظمأه» بار خدايا او را تشنه بميران. آن ملعون در غضب شد و تيري انداخت که در حنک حضرت جاي گرفت. «و رماه بسهم فأثبته في حنکه».
اي واي چگونه اين عبارت شيخ مفيد را ترجمه نمايم! گلويي که پيغمبر و علي و فاطمه عليهمالسلام مکرر آن را ميبوسيدند، تير آن ملعون آمد بر حنک زير گلوي حضرت
[ صفحه 159]
نشست، سخت و محکم جاي گير شد، واي بر من چه حالتي به حضرت داد؟ غريبانه دست آورد و تير را بيرون کشيد.
«فانتزع الحسين عليهالسلام السهم و بسط يده تحت حنکه فاملات راحتاه من الدم فرمي به ثم قال: اللهم اني اشکو اليک ما يفعل بابن بنت نبيک ثم رجع الي مکانه.
حضرت آن تير را بيرون کشيد و دست مبارک را زير حنک ميگرفت وقتي که از خون پر ميشد آن را ميريخت سپس عرض کرد: بارخدايا آنچه را نسبت به پسر دختر پيامبرت انجام ميدهند به تو شکايت ميکنم سپس به جايگاه خود بازگشت.
«و قد اشتد به العطش و احاط القوم بالعباس فاقتطعوه عنه فجعل يقاتلهم وحده حتي قتل رحمة الله عليه».
در حالي که تشنگي بر وي غلبه کرده، لشکر اطراف حضرت عباس را محاصره کرده بودند، عباس بن علي عليهماالسلام برادر غريب خود را به آن حالت ديد که با گلوي تير خورده، آب نياشاميده به مکان خود برگشت، دلش به حال برادر سوخت، از جان سير شد، به تلافي خون برادر از روي غضب بر آن قوم تاخت و سرها را مثل گوي و خونها را مانند جوي روان ساخت عباس نامدار به تنهايي مشغول کارزار گرديد.
فتاد حضرت عباس در ميان سپاه
بسان شير که افتد به گلهي روباه
ز بيم سطوت او رفت زان سپاه شرير
خروش الحذر و الحذر به چرخ اثير
هر قدر لشکر پيش ميآمدند، کشته ميشدند تا اينکه تمام سپاه بر فرزند رشيد اميرالمؤمنين عليهالسلام حمله آوردند، علمدار حسين عليهالسلام را در ميان گرفتند! امام بييار با چشم خونبار به علم برادر نظر ميکرد، تا علم سرپا بود حضرت را دل به جا بود.
بلي به قاعدهي اهل رزم ناچار است
که چشم دشمن خونخوار بر علمدار است
علم چو گشت نگون آن سپاه ميشکند
سپاه چون شکند پشت شاه ميشکند
بالجمله: تا قمر بنيهاشم عليهالسلام قوت و قدرت داشت، شجاعت و رشادت خود را به خرج داد اما امان که دو نامرد با هم يار شدند و در کمين دو دست علمدار از قفا
[ صفحه 160]
درآمدند: يکي زيد بن ورقاء حنفي و ديگري حکيم بن طفيل سنبسي يکي از راست و ديگري از چپ، آن دو دستي که اميرالمؤمنين عليهالسلام در روز ولادتش بوسيد و بر چشم خود ماليد! از بدن انداختند، اميد امام عليهالسلام بريد و کمر او شکست، آن قدر زخم بر بدن عباس عليهالسلام زدند که از ضعف افتاد و ديگر ناي حرکت نداشت. [1] .
|