مهدي... يک الهام فطري انساني است، که در برابر بينشهاي... متفکرين جهان، روزگار درخشاني را مجسم ميسازد... اين الهام طبيعي و اين شعور باطني، که در افراد همه جوامع و ملل موجود است... از گستردهترين و روشنترين الهامات بشري است...
اثر وجودي اين ايمان و باور، تنها اين نيست که در مقابل ناامنيها و پريشانيها و دردها... انسان را تسلّي بدهد، و نگرانيهاي دروني را آرامش ببخشد، بلکه... در برابر... دل مردگي و نا اميدي که مظالم جنايتگران و تراکم ستم بيداد پيشگان... به وجود ميآورد.
... ايمان به مهدي عليه السلام... عامل نيرو بخشي است که... اميد به دنياي عدل و داد آينده، حسّ مقاومت و جنبش را در افراد به وجود ميآورد و از خاموش شدن مشعل انتقام که در سينه مظلومان برافروخته شده... و تند
[ صفحه 61]
باد يأس و نوميدي با آن بازي ميکند، جلوگيري مينمايد.
... اين شعور باطني آميخته با اعتقاد ديني، ثابت ميکند که در روزگار آينده عدالت اين توانايي را خواهد داشت که با يک جهاني مالامال از ستم روبرو شود، و ارکان بيداد را منهدم سازد، و دنيايي از نو بنا کند. و هر اندازه ظلم و جنايت در اقطار جهان نيرومند گردد و بر... سرنوشتها مسلط شود، آخرالامر بايد روزي منهدم گردد، زيرا ستم يک موجود غير طبيعي و نابودي آن حتمي است...
اسلام مهدي را... يک حقيقت واقعي موجود و پايدار و زندهاي معرفي ميکند، که در هر آن، انتظار انقلابش را داريم، مهدي اسلام انسان معيني است، که در کنار ما با تمام وجودش زندگي ميکند، و براي ما در همه اين دردها، غصهها و آتش تاخت و تازهاي ستمگران... و سوز و گداز و بخش دردمندان... ميسوزد و خود او هم در انتظار آن لحظهاي است که بتواند دستش را به سوي ستمديده محروم... دراز کند، و ريشه ستمگران را از بُن بِکند.
... اعتقاد به وجود مهدي... انديشه عدم پذيرش ستم را به طور مطلق و هميشگي... آن چنان به ما ميبخشد، که اين فکر را در سيماي درخشنده
[ صفحه 62]
آن بزرگ رهبر ضد ستم آينده، مجسم ميبينيم...
رهبري که بزودي ظاهر ميشود، و پيمان با هيچ ستمگري بر عهده او نيست، و در تمام طول عمر منقاد ظلم و جنايتي نشده است.
ايمان به او، ايمان به عدم پذيرش ستم، و يک نوع همگامي با او ميباشد.
... انتظار فرج مهدي عليه السلام خود بزرگترين عاملي است که اين انديشه سازنده را تقويت ميکند و ملت منتظر خود را متصل به رهبري ميبيند که نابود کننده ستم است، لذا فکر نابودي ستم در مغز آن ملت زنده ميشود، و همواره در چهره تيره بيداد، نيستي و انعدام را ميبيند. [1] .
[ صفحه 63]
|