در ميان قبائل عرب چه قبل و چه بعد از اسلام، رسم بر اين بوده که اگر کسي به خانه‏اي رفت و از آنها امان خواست و تقاضا کرد که به او پناه دهند و به او امان و پناه مي‏دهند و جا و غذا و ديگر وسايل آرامش او را مهيا مي‏کنند، چه شخص پناهنده دوست باشد چه دشمن. حتي اگر قاتلي به خانواده مقتول پناه مي‏برد به او پناه مي‏دادند و چه بسا او را احترام مي‏کردند. اين مسئله در سابق بيشتر رعايت مي‏شده است. بنده خودم در عراق بارها اين مسئله را مشاهده کرده و شنيده‏ام. براي عرب عيب بسيار بزرگي است که کسي از او پناه بخواهد، اما به او پناه ندهد. هيچ عربي حاضر نيست چنين کاري کند و اگر کسي چنين کاري انجام دهد، و به پناهنده‏اي پاسخ منفي دهد، ننگ تلقي مي‏شود. در بحارالانوار آمده است که «ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم خرج في الموسم يعرض نفسه علي القبائل» [1] رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ايام برگزاري مناسک حج خود را بر قبايل عرب که براي زيارت خانه خدا آمده بودند عرضه مي‏کرد؛ به اين معنا که هر قبيله و عشيره‏اي که بدان جا مي‏آمد، پيامبر نزد آنها مي‏رفت و مي‏فرمود: آيا اجازه مي‏دهيد بنشينم و برايتان صحبت کنم؟ «فلم يقبله أحد منهم» [2] کلمه احد، نکره‏ي در سياق نفي است و افاده عموم مي‏کند. يعني احدي به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اجازه چنين کاري را نمي‏داد؛ زيرا مشرکان مکه بر قبايل عرب فشار آورده بودند که با پيامبر گفت و گو نکنند. در تمام تاريخ جزيرة العرب فقط يک نفر است که با او چنين برخورد شده است، و غير از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مورد ديگري در تاريخ ثبت نشده و نبوده است. رسم و مرامي که حتي در مورد قاتلان هم ترک نمي‏شد، در خصوص ايشان ترک شد و هنگامي که سيد صالحان، پيامبر اسلام، با آن سيماي جذاب و نوراني و ملاحت و زيبايي کلام، در ايام حج از قبايل عرب دعوت مي‏کردند که به سخنان آن حضرت گوش دهند، دست رد بر سينه‏اش مي‏زدند. در بحار [ صفحه 88] آمده که «فجعل يعرض نفسه علي قبائل العرب فاذا أتاهم قالوا کذاب امض عنا» [3] نعوذ بالله، به پيامبر مي‏گفتند: «دروغ‏گويي از کنار ما رد شو». اين کار خرق عادت و شکستن سنت بود که نزد عرب بسيار ناپسند شمرده مي‏شد و عرب‏ها حتي با يک قاتل چنين رفتاري نمي‏کردند، اما در مورد پيامبر اکرم از اين بي‏حرمتي و اهانت ابا نکردند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با آن که بسيار با حيا بودند با وجود همه اين اهانت‏ها دست از تبليغ بر نداشتند. از ميان اين همه قبايل و با اين همه خون دل خوردن فقط عده‏اي انگشت شمار ايمان آوردند. اما چنين کساني بسيار نادر بودند و «النادر کالمعدوم؛ چيزي که کمياب است، گويا نيست و وجودش مثل نبود است». اما از آن جا که اين کار از طرف خدا به رسولش امر شده بود، پيامبر همچنان به وظيفه خود عمل مي‏کردند. هر سال فقط افراد نادري به اسلام مي‏گرويدند و بعضي از سال‏ها هيچ کس اسلام نمي‏آورد. در يکي از اين سال‏ها عده‏اي از مشرکان قبيله‏ي خزرج از مدينه براي به جا آوردن زيارت [4] خانه‏ي خدا به مکه آمده بودند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزد آنها رفت و فرمود: آيا اجازه مي‏دهيد براي شما صحبت کنم؟ گفتند: بلي، بيا صحبت کن. پيامبر نيز براي آنها از دين اسلام و خداوند يگانه گفت و آنها با گوش دادن به سخنان پيامبر ايمان آوردند.

[1] بحارالانوار، ج 19، ص 23، باب 5 (باب دخوله الشعب و ما جري بعده الي الهجرة و عرض نفسه علي القبائل و...). [2] همان، ص 6. [3] همان، ص 18. [4] مراسم حج قبل از اسلام و از زمان حضرت ابراهيم عليه‏السلام در ميان عرب‏ها مرسوم بوده است. مشرکان قبل از اسلام نيز حج به جا مي‏آوردند و خانه خدا را طواف مي‏کردند، اما در حين طواف مرتکب اعمال زشتي مي‏شدند. (شيرازي).