اميرمؤمنان عليهالسلام درباره دنيا تشبيهي به کار بردهاند که تا جايي که در کتابها مطالعه
[ صفحه 206]
کردهام قبل از ايشان کسي اين نوع تشبيه را به کار نبرده است. البته اميرمؤمنان و ائمه اطهار عليهمالسلام مطالب ابتکاري بسياري دارند. حضرت ميفرمايند: «و الله لدنياکم هذه أهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم [1] ؛ به خدا سوگند که دنياي شما در چشم من بيارجتر از پارهي استخوان خوکي است که در دست شخص جذامي باشد.» در نهجالبلاغه کلمه عراق با کسر عين ثبت شده است، و علامه مجلسي در بحار دو وجه (عراق و عراق) را ذکر کردهاند که هر کدام معناي خاصي دارد و به قول مرحوم مجلسي هر دو در منتهاي پليدي است. عراق به استخوان بيگوشت و عراق به روده شکم خوک ميگويند. حضرت ميفرمايند: «دنياکم» چون دنيا براي حضرت نيست. ممکن است کسي از دنيا بدش بيايد اما طلاقش ندهد؛ مانند کسي که زن بدي دارد ولي طلاقش نميدهد. حضرت از دنيا جدا شدند و آن را سه طلاقه کردهاند و زن سه طلاقه قابل رجوع نيست. البته، دنيا فقط محرمات نيست، بلکه حلال هم در اين دنيا وجود دارد، اما دلبستگي مسئلهاي است و بهرمندي از نعمتها بدون دلبستگي مسئلهاي ديگر. عراق استخوان خوکي است که حيوانات گوشت آن را خوردهاند. اگر عراق باشد، يعني روده. آن هم روده درون شکم خوک که انسان از تصور آن نيز حالش به هم ميخورد. انسانها از ديدن شکمبه حيوانات حلال گوشت دوري ميکنند چه رسد به شکمبه خوک، آن هم در دست انسان جذامي. اگر يک سيني غذا در جلو شخص جذامي گذاشته شده است مردم از آن ميگريزند، چه رسد به اين که غذا در دست جذامي باشد. در اسلام سفارش شده است همان طور که از شير فرار ميکنيد از شخص جذامي فرار کنيد آن وقت با اين اوصاف حضرت فرمودند: دنياي شما از اين هم پستتر است.
اين دنيا فقط پول، جواني، رياست، خوش اندامي و غيره نيست. قرآن کريم جزئي از دنيا را اولاد و تفاخر و غيره ذکر کرده است. پول فقط يکي از مظاهر دنيا است. در منتهي الآمال آمده است حضرت امام باقر عليهالسلام ميفرمايند: اگر انسان از خودش واعظ نداشته باشد وعظ ديگران فايدهاي به حالش ندارد. انسان اگر پا نداشته باشد با صد تا عصا هم
[ صفحه 207]
نميتواند راه برود، بايد پا داشته باشد تا بتواند به کمک عصا راه برود. بايد انسان خودش اقدام به اصلاح نفس کند تا موعظههاي ديگران برايش سودمند باشد. وقتي که انسان «و کله الله الي نفسه» شد، يعني خدا او را به خويش واگذار کرد براي پول و مانند آن آدم هم ميکشد. يکي از کارهايي که ابن زياد نسبت به حضرت مسلم انجام داد اين بود که با حيلههاي مختلف از جمله پول وضعيت دشوار و غريبي را بر آن حضرت تحميل کرد. او به کساني پول داد و گفت پرچمي را برداريد و اعلام کنيد هر کس زير پرچم قرار گيرد جان و مال او در امام خواهد بود. او همچنين عدهاي را با رياست و عده ديگري را با پول تطميع کرد و کوفه را به چندين قسمت تقسيم کرد تا نقشه خود را پياده کند. در نهايت وضع چنان شد که دوستان حضرت مسلم بن عقيل هم از اطراف او پراکنده شدند. اين همان دنيايي است که امام ما درباره آن ميفرمايند از استخوان خوک در دهان شخص مبتلا به خوره بيارزشتر است.
خيلي از امثال من بعضي از محرمات و واجبات را نميدانند. اسحاق بن عمار [2] به حضرت عرض کرد: «يابن رسول الله، بچهاي دارم که اذيت ميکند. چقدر حق دارم که او را بزنم؟» خيليها ممکن است اهل نماز و روزه باشند، اما نميدانند که پدر تا چه حدي حق دارد بچهاش را تنبيه کند؟ حضرت فرمودند: چقدر او را ميزني؟ گفت: خيلي شيطان است شايد روزي صد مرتبه او را بزنم. حضرت فرمودند: نه، جايز نيست. عرض کرد: يابن رسول الله، چقدر بزنم؟ گفت: يک مرتبه. عرض کرد: فايده ندارد. فرمودند: دو مرتبه. عرض کرد: يابن رسول الله، به خدا قسم، اگر بداند او را بيش از دو بار نميزنم زندگيام را تباه خواهد کرد. حضرت فرمودند: سه مرتبه بزن. گفت: يابن رسول الله، فايده ندارد. نقل ميکنند که حضرت صورتشان سرخ شد و غضب در صورت مبارکشان ظاهر شد و فرمودند: «اگر حکم خدا را بلدي برو و خودت عمل کن».
انسان اگر «و کله الله الي نفسه» شد تمام فکر و ذکرش معطوف خوراک و لباسش ميگردد و از امور معنوي و ديني باز ميماند. از سوي ديگر اگر بخواهد بداند که واجبات
[ صفحه 208]
و محرمات چيست خيلي وقت پيدا نميکند که به دنيا برسد، فقها ميفرمايند: ظلم مطلقا حرام است. اما قبل از آن بايد بدانيم ظلم چيست؟ هر چيزي که عرفا ظلم بر آن صدق کند، ظلم است مثلا اگر پدري بچه کوچکش را بترساند تا به اين طرق موجبات تفريح پدر فراهم شود، اين هم ظلم است اگر عرف ميگويد ظلم است اين حرام است. البته، شايد از محبت اين کار را انجام بدهد، اما اگر محبت مصداق ظلم باشد حرام است. اين بچه ميترسد و اشکش جاري ميشود اين ظلم نيست؟ انسان بچهاش را به هوا پرتاب ميکند و او ميترسد اين ظلم نيست؟ ظلم تنها مال مردم خوردن و شهوات نيست، اينها هم مصاديق ظلم است. آن وقت اين خود انسان است که زمينه «لم يرد الله بعبد خيرا» را فراهم ميکند. «ان الله لا يظلم مثقال ذرة [3] ؛ خدا به اندازه ذرهاي به کسي ستم نميکند». من در جايي غير از قرآن نديدم که از ذره به مثقال تعبير شده باشد. ذره چه مقدار است که وزن آن را هم بخواهيم حساب کنيم؟ اين طور نيست که خداوند خودش اراده کند بندهاي را به نفس خود واگذارد، بلکه جزاي اين انسان و نتيجه اعمال او همين است و زمينهساز آن خود ما هستيم و کليد آن در دست ما است.
[ صفحه 209]
|