ابوخطاب يکي از شاگردان امام صادق عليهالسلام بود. وقتي که عملش زياد شد، ادعا کرد که جعفر بن محمد صلي الله عليه و آله و سلم، خدا است و من نيز پيامبر اويم و با او به معراج رفتم. عدهاي نيز از وي پيروي کردند. در بحارالانوار نقل شده است که به حضرت صادق عليهالسلام گفتند: ابوخطاب در اعمال حج به شما لبيک ميگويد. حضرت با شنيدن اين سخن به گريه افتادند و فرمودند: «خدايا، من برائت ميجويم از آنچه او درباهي من ادعا ميکند. خدايا، من بندهي توام و پدرم نيز بندهي تو است و تمام اعضا و جوارحم سرشار از بندگي تو است». زيد بن نرسي ميگويد: امام اين جمله را ميفرمود و اشک ميريخت و...، (تا اينکه) فرمود: «هرگز تلبيهي انبياء و مرسلين اين گونه نبوده است و تلبيهي من نيز اين گونه نيست، تلبيهي من اين است: لبيک اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک، (سپس فرمود) اي زيد، من اينها را به تو گفتم (از آنچه ابوالخطاب ميگويد برائت جستم) لأستقر في قبري [1] ؛ تا در قبرم آرامش داشته باشم» اين در حالي است که گناه ابوخطاب ربطي به ايشان ندارد و امام صادق عليهالسلام بهتر از همه قرآن را ميشناسد و بهتر از هر کس اين آيه را خوانده است: «و لا تزر وازرة وزر أخري [2] ؛ هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نميگيرد».
[ صفحه 179]
|