اشتهايي است اما بي‏انتها. و گرسنگي است اما بدون سيري. ظرفيت آن را حدي نيست و گنجايش‏اش، اندازه‏اي ندارد. هر چه در اين درياي شگرف جلو رود، به ساحل نمي‏رسد و به هر طرف که بنگرد، کرانه‏اي نمي‏بيند. شوخي نيست، علم و مال است! مغزي به اين کوچکي همه چيز را در خود جا مي‏دهد و آدمي با اين همه محدوديت، تمام دنيا را طلب مي‏کند. آنان که اين مسئله را دنبال کرده‏اند مي‏دانند، و گرنه با شرح و وصف، نمي‏توان آن را بيان کرد. منهومان لا يشبعان: منهوم علم و منهوم مال. [1] . دو گرسنه‏اند که هيچ گاه سير نشوند: گرسنه‏ي علم و گرسنه‏ي مال.

[1] خصال. ج 1، ص 53.