زنديق به امام صادق - عليه‏السلام - عرض کرد: چه خوب بود اگر خدا در هر صد سال مردگاني را زنده مي‏نمود، تا بيايند و ما از آنها درباره‏ي گذشتگان سؤال مي‏نموديم که چه سرنوشتي پيدا کردند؟ و پس از مرگ چه ديدند؟ و با آنها چه کردند؟ تا انسانها به طور يقين کار کنند و دست به عمل بزنند و بدين طريق شک از بين مي‏رفت، و ترديد از دلها زدوده مي‏شد. حضرت فرمود: اين سخنان کساني است که سخن انبياء و فرستادگان الهي را تکذيب کرده‏اند و به آنچه از ناحيه‏ي خدا آوردند تصديق نکردند و گفتند: خدا در کتابش بر زبان انبياء از حال ما خبر داده است. آيا کسي از خدا و فرستادگانش راستگوتر يافت مي‏شود؟ و به تحقيق بسياري از مردگان به دنيا مراجعت کردند، و زنده شدند، مانند اصحاب کهف که خداوند سيصد و نه سال آنها را ميراند سپس آنها را در زمان و عصر قومي زنده کرد، که روز قيامت را انکار کردند تا دلايل آنها را باطل کند، و حجت خود را بر آنها تمام نمايد، و قدرت و توانايي خود را به آنها نشان بدهد، و بدانند که رستاخيز و قيامت حق است. و خداوند ارمياي پيامبر را که شاهد خراب شدن بيت المقدس و اطراف آن را توسط هجوم بخت النصر بود و گفت: چه وقت خدا اين مرده‏ها را زنده مي‏کند، ميراند و صد سال در حال مرگ نگاهش داشت سپس او را زنده کرد، و او شاهد بود چگونه اعضاي او بهم مي‏پيوندند، و گوشت استخوان را مي‏پوشاند و مفاصل و رگهايش به هم وصل مي‏شوند. و هنگامي که نشست فرمود: من مي‏دانم که خداوند بر همه چيز توانا است. و خداوند افرادي را که از وطنشان جهت فرار از طاعون خارج شده بودند و عددشان قابل شمارش نيست، خدا آنها را ميراند، و مدت طولاني در حالت مرگ بودند، تا اينکه استخوانهاي آن پوسيده، و مفاصل آنها از هم جدا شد، و [ صفحه 340] خاک شدند. سپس خداوند متعال در زماني که خود دوست داشت که خلقش قدرت او را ببينند پيامبري را برانگيخت که نامش حزقيل بود، و آنان را صدا زد، پس بدنهاي آنها مجددا جمع شد، و اجزاء آنها به هم پيوست، و ارواح آنها به آن بدنها بازگشت، و همگي برخواستند مانند روزي که مردند حتي يک نفر از آنها در حال مرگ باقي نماند، و پس از آن مدتي طولاني زنده ماندند. و خداوند قومي که با حضرت موسي خارج شدند ميراند هنگامي که براي مناجات با خدا رفت و آنها گفتند: خدا را به رأي العين به ما نشان بده، خدا آنها را ميراند، و سپس زنده کرد. [1] .

[1] بحارالأنوار: ج 10 ص 175.