عيسي بن سري ابو اليسع گويد: به امام صادق - عليه‏السلام - عرض کردم: خبر ده مرا از دعائم (و ارکان) اسلام که هيچ کس حق ندارد در شناخت آنها کوتاهي کند، و تقصير و کوتاهي در شناخت آنها موجب فساد و تباهي دين شخص مي‏شود، و از او هيچ عملي پذيرفته نمي‏شود، و هر کس آنها را بداند، و به آنها عمل کند دينش استوار خواهد بود، و عملش قبول خواهد شد، و با شناخت آنها اشکالي ندارد چيزهاي ديگر را نداند. حضرت فرمود: شهادت و اقرار به وحدانيت و يگانگي خدا، و ايمان به اينکه محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - پيامبر خدا است، و اقرار به اينکه هر چه آورده است از ناحيه‏ي خدا است، و (أداي) حقي که در اموال او است - يعني زکات - و ولايتي که خداوند عزوجل به آن دستور داده، ولايت (محبت و پيروي از) آل محمد - صلي الله عليه و آله و سلم -. عرض کردم: آيا در زمينه‏ي ولايت چيزي هست که به وسيله، و به برکت آن، شخص بتواند امام را بشناسد؟ حضرت فرمود: بله، خداوند عزوجل فرموده است: (يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منکم) [1] «اي کساني که ايمان آورده‏ايد! اطاعت کنيد خدا را، و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولوالأمر (اوصياي پيامبر) را». و پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمود: «هر کس بميرد در حالي که امام خود را نشناخته است به مرگ جاهليت مرده است»، آن امام، رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - بود و علي - عليه‏السلام - بود - و ديگران گويند: و معاويه نيز بود - سپس حسن - عليه‏السلام - بود، و حسين - عليه‏السلام - بود، و ديگران نيز گويند: يزيد بن معاويه بود و حسين - عليه‏السلام - بود در حالي که هرگز اين دو يکسان نبودند، هرگز يکسان [ صفحه 236] نبودند. آنگاه حضرت ساکت شد. سپس فرمود: آيا اضافه کنم براي شما؟ حکم الاعور گفت: بله؛ فدايت شوم. فرمود: (از جمله‏ي امامان) علي بن الحسين - عليه‏السلام - بود سپس محمد بن علي ابو جعفر - عليه‏السلام -، و شيعيان پيش از آنکه نوبت به ابو جعفر (امام باقر - عليه‏السلام -) برسد مناسک حج و حلال و حرامشان را نمي‏شناختند، تا اينکه نوبت به ابوجعفر (امام باقر - عليه‏السلام -) رسيد، در علم و احکام را بر روي آنها گشود، و مناسک حج و حلال و حرامشان را برايشان تبيين و توضيح داد، به طوري که مردم از آن پس به ائمه احتياج پيدا کردند، بعد از آنکه به مردم (يعني غير شيعه) احتياج داشتند... و چنين است امر امامت، و زمين هرگز بدون امام نباشد. و هر کس امام خود را نشناسد به مرگ جاهليت مي‏ميرد، و شديدترين لحظه‏اي که تو به آن چيزي که الآن بر آن هستي احتياج خواهي داشت لحظه‏اي است که جانت به اينجا رسيد - و اشاره به گلوي خود نمود - و دنيا از تو جدا مي‏شود، در آن لحظه مي‏گوئي: چه نيکو امر (و مذهبي) بود که بر آن بودم. [2] .

[1] سوره‏ي نساء آيه‏ي 59. [2] الکافي: ج 2 ص 19، بحارالأنوار: ج 68 ص 337 ح 11.