قبيصه بن يزيد جعفي گويد: بر امام صادق - عليه‏السلام - وارد شدم در حالي که نزد او دوس بن ابي‏ دوس و ابن ‏ظبيان و قاسم صيرفي حضور داشتند، سلام عرض کردم و نشستم، وعرض کردم: اي فرزند رسول خدا؛ براي استفاده خدمتتان رسيدم. حضرت فرمود: بگو، و مختصر کن. عرض کردم: قبل از اينکه خداوند آسمان برافراشته و زمين بيضوي و نور و تاريکي را بيافريند شما کجا بوديد؟ حضرت فرمود: اي قبيصه؛ چرا اين سؤال را در اين وقت و شرائط از ما کردي. مگر نمي‏داني که محبت ما (از ترس) کتمان مي‏شود، و بغض و دشمني با ما انتشار پيدا کرده است. و ما دشمناني از جن داريم که اين حديث ما را به دشمنان ما از بشر منتقل مي‏کنند، و ديوارها مانند گوش انسانها گوش دارد. عرض کردم: ديگر پيش آمد، و سؤال کردم. حضرت فرمود: اي قبيصه؛ ما اشباح (و موجودات نوراني) بوديم پيرامون عرش تسبيح مي‏گفتيم پيش از اينکه خداوند آدم را به پانزده هزار سال بيافريند. و هنگامي که خداوند آدم را آفريد، و انوار ما را در صلب و پشت او نازل کرد، و همچنين از صلب و پشت پاکي به رحم پاک و مطهري منتقل مي‏ساخت، تا وقتي [ صفحه 222] که محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - را مبعوث نمود. پس ما عروة الوثقا (و ريسمان متين) خدا هستيم، هر کس به ما چنگ بزند و متمسک به حبل ما بشود نجات مي‏يابد، و هر کس از ما تخلف کند سقوط خواهد نمود، و هر کس از ما پيروي کند او را به راه ضلالت نمي‏کشانيم و از راه هدايت خارج نمي‏کنيم. ما پاسداران آفتاب (دين) خدا هستيم، ما عترت و اهل بيت و خويشان رسول خدا محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - هستيم، ما خيمه‏ي (اسلام) هستيم که فضاي او بسيار وسيع، و طنابهاي او قوي و طولاني است، هر کس زير لواي ما بيايد به بهشت مي‏بريم و هر کس از ما تخلف کند در جهنم سقوط مي‏کند. عرض کردم: حمد و ستايش مي‏کنم خدا و پروردگارم را. [1] .

[1] تفسير فرات: 207، بحارالأنوار: ج 25 ص 2 ح 4.