روايت شده است که روزي ابوشاکر ديصاني در مجلس امام صادق - عليه‏السلام - حاضر شد، به ايشان گفت: همانا شما يکي از ستارگان درخشان هستيد، و پدران و نياکان شما ماههاي تابان، و مادران شما مخدرات با کمال بودند، و عنصر شما از گرامي‏ترين عناصر است، و هنگامي که از علماء يادي شود به شما اشاره مي‏شود، اي درياي پربار؛ به ما خبر دهيد که دليل بر حدوث جهان چيست؟ حضرت فرمود: از نزديکترين دلايل همين است که براي تو بيان خواهم کرد. سپس تخم مرغي خواست بعد در ميان کف دست خود گذاشت و فرمود: اين يک سربسته‏ي دربسته‏اي است که در درون آن پوست سفيد نازکي است (پوست نازک بين پوست ضخيم و محتواي تخم) که چيزي را در درون خود گرفته است مانند نقره‏ي روان و طلاي ذوب شده است آيا در اين مطلب شک داري؟ ابوشاکر گفت: شکي ندارم. امام فرمودند: پس از مدتي شکافته مي‏شود يک موجودي داراي شکل و شمايلي مانند طاووس (از آن بيرون مي‏آيد)، آيا چيزي وارد آن شد غير از آن چيزي که تو مي‏داني؟ ابوشاکر گفت: خير. [ صفحه 23] حضرت فرمودند: اين است دليل بر حدوث جهان. ابوشاکر گفت: اي اباعبدالله، دليل اقامه کردي و بسيار نيکو اقامه نمودي، و بيان فرمودي و چه مختصر و مفيد بيان فرمودي، ولي شما مي‏داني که ما چيزي را نمي‏پذيريم مگر اينکه با چشم آن را ببينيم، و يا با گوش خود بشنويم، و يا با زبانمان آن را بچشيم، يا با بينيمان آن را بو کنيم، يا با بشره‏ي خود آن را لمس کنيم. امام فرمودند: تو حواس پنجگانه را نام بردي در حالي که آنها در استنباط مطالب و حقايق مفيد نيستند مگر به دليل عقل، همان طور که ظلمت و تاريکي را بدون چراغ نمي‏توان پشت سر گذاشت. منظور حضرت اين بود که حواس بدون کمک عقل انسان را به شناخت مسائل پنهاني و غايب رهنمون نمي‏شود، و آنکه از حدوث صورتها و تصاوير به طور معقول ديده مي‏شود بر پايه‏ي شناخت محسوس است. [1] .

[1] بحارالانوار: ج 10 ص 211 ح 12.