1- معلي بن خنيس گويد: از امام صادق - عليه‏السلام - درباره‏ي حق مؤمن پرسيدم. فرمود: هفتاد حق است که جز هفت حق را به تو نمي‏گويم، زيرا به تو مهربانم، و مي‏ترسم تحمل نکني. عرض کردم: بلي؛ ان شاء الله. فرمود: تو سير نباشي و او گرسنه، و پوشيده نباشي، و او برهنه، و راهنماي او باشي، (و براي او مانند) پيراهني (باشي) که مي‏پوشد (از لباس کهنه شما نباشد) و زبان گوياي او باشي و براي او بخواهي آنچه را براي خود مي‏خواهي، و اگر کنيزي داري او را بفرستي تا فرش و بسترش را مرتب کند، و در شب و روز در حوائج او کوشا باشي. پس چون چنين کردي ولايت خود را به ولايت ما رسانيده‏اي و ولايت ما را به ولايت خداي عزوجل. [1] . 2- معلي بن خنيس گويد: به امام صادق - عليه‏السلام - گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ حضرت فرمودند: هفت حق است که همگي واجبند، هر کسي با آن مخالفت کند از ولايت خدا خارج شده، و طاعت او را ترک کرده است، و خداوند به او کاري ندارد. گفتم: فدايت شوم؛ آنها را بيان فرمائيد که کدامند؟ حضرت فرمودند: اي معلي؛ من مي‏ترسم نتواني آنها را انجام دهي، و حفظ کني، مي ترسم بداني و عمل نکني. [ صفحه 87] گفتم: لا حول و لا قوة الا بالله.(يعني از خدا مدد مي‏گيرم). حضرت فرمودند: ساده‏ترين آن حقها اينکه دوست بداري از براي او آنچه خود از براي خود دوست داري، و کراهت بداري از براي او آنچه از براي خود کراهت داري. حق دوم: اينکه در برآوردن حاجت او سعي کني، و رضايت او را خواهان باشي، و با کلام او مخالفت نکني. حق سوم: اينکه با جان و مال و دست و پا و زبان خود به او رسيدگي کني. حق چهارم: اينکه چشم و دليل و آيينه و لباس (و حافظ اسرار) او باشي. حق پنجم: اينکه نکند سير باشي و او گرسنه بماند، و تو بپوشي و او عريان باشد، و تو سيراب شوي و او تشنه باشد. حق ششم: اينکه اگر تو همسر يا خادمي داشته باشي و دوستت نه همسر و نه خادم داشته باشد، خادمت را بفرستي تا پيراهن او را بشويد، و غذاي او را بپزد و فراش و بستر او را پهن کند. تمامي اين اعمال چيزي است که بين تو و او قرار داده شده است. و حق هفتم: اينکه اگر براي او قسم خوردي به قسمت عمل کني، و دعوت او را اجابت کني، و در تشييع جنازه‏ي او حاضر شوي، و در بيماريش او را عيادت کني، و بدنت را در برآوردن حاجت او به زحمت و تلاش بيندازي، و او را محتاج نکني که به هنگام نياز از تو درخواست کند. و مبادرت به برآوردن حاجت او کني. پس هر گاه اين کار را انجام دادي تو ولايت خود را به ولايت او وصل نمودي (يعني تو ولي او و او ولي تو باشد) و ولايت او را به ولايت خدا وصل نمودي (يعني هر دو داخل ولايت خدا شديد). [2] . 3- ابو المأمون حارثي گويد: به امام صادق - عليه‏السلام - عرض کردم: حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ [ صفحه 88] فرمود: از جمله حق مؤمن به گردن مؤمن. دوستي قلبي او است. ومواسات مالي او. و اينکه به جاي او از خانواده‏اش سرپرستي کند. و عليه ستمگرش از او ياري کند. و چون در ميان مسلمين نصيبي داشته و غائب باشد، نصيب او را برايش دريافت کند. و چون بميرد قبرش را زيارت کند. و به او ستم نکند. و به او غش و تقلب نکند. و خيانت نورزد. و رسوايش نکند. و تکذيبش ننمايد. و به او اف نگويد. و اگر بر او اف بگويد، پس بين آن دو ولايت و دوستي نمي‏ماند. و اگر يکي از آن دو به همديگر بگويد: تو دشمن مني، يکي از آن دو کافر شوند. و چون متهمش سازد ايمان در دلش آب شود همچون نمک که در آب حل مي‏شود. [3] . 4- مفضل گويد: از امام صادق - عليه‏السلام - سؤال شده: کمترين حق مؤمن بر برادرش چيست؟ حضرت پاسخ دادند: اينکه چيزي را که او به آن نيازمندتر است به خود اختصاص ندهد. [4] . [ صفحه 89]

[1] اصول کافي: ج 3 ص 252 ح 14. [2] الخصال: ج 2 ص 6، بحارالأنوار: ج 71 ص 224 ح 12. [3] اصول کافي: ج 3 ص 248 ح 7. [4] الخصال: ج 1 ص 7 و 8، بحارالأنوار: ج 71 ص 391 ح 4.