اسحاق بن عمار صيرفي ميگويد:
من در کوفه بودم و برادران زيادي به ديدن من ميآمدند و من از شهرت بدم ميآمد و ترسيدم که شهرت ديني پيدا کنم. از اين رو به غلام خود دستور دادم که هر وقت کسي از آنها آمد و مرا خواست، بگويد: او اين جا نيست. اسحاق ميگويد: در آن سال به حج رفتم و امام صادق عليهالسلام را ديدار کردم، اما ديدم نسبت به من سر سنگين و متغير است. عرض کردم: فدايت شوم. چرا نسبت به من تغيير کردهايد. حضرت فرمودند: چون رفتار تو با مؤمنان تغيير کرده است. عرض کردم: فدايت شوم. من از شهرت ترسيدم و خدا ميداند که من چقدر شما را دوست دارم. حضرت فرمودند: اي اسحاق! از ديدار برادرانت ملول مشو [1] .
[ صفحه 399]
|