پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با آموزه‏هاي ديني خويش، حيات طيب و جاودانه را براي انسان‏هاي آلوده به انواع مظاهر جهل و شرک به ارمغان آورد و آنان را از حضيض ذلت، به اوج عزت ارتقا داد. اين بيداري جامعه براي امويان غيرقابل تحمل بود؛ [ صفحه 17] زيرا با موجوديت آنان تضاد داشت. از اين رو، با استقرار امپراتوري اموي، خفقان، تحريف حقيقت‏ها، و تبليغات شديد در نمازهاي جمعه و جماعات به وسيله‏ي دستگاه‏هاي تبليغاتي اموي و با استفاده از شاعران، محدثان و قصه‏سرايان براي تثبيت پايه‏هاي قدرتشان گسترش يافت. تفکر جبري‏گري، کارآمدترين حربه‏ي تبليغاتي بود که همه کارهاي شنيع حاکمان را زيبا و اعمال باطل آنان را حق جلوه دهد و با زر و زور و تزوير، مردم را به پذيرش ولايت مطلق آنان وادارد. اين تفکر، همه چيز را مطابق مشيت خدا و مشيت را قضاي حتمي، و اراده و عقل را سير آن مي‏دانست. در واقعه مرجئه از چنين تفکري زاده شد؛ همان که سخنگوي رسمي سنت و جماعت و مروج جبري‏گري بود. اينان اعتقاد داشتند هر کس شهادتين را بر زبان راند، مسلمان است و هيچ چيز بر کفر، انسان را از جرگه‏ي ايمان خارج نمي‏کند. از اين رو، حفظ حرمت و آبروي مرتکب کبيره، به رغم آن که هر جنايتي مرتکب شود، لازم است و بايد امر او را به خدا واگذار کرد و خدا بهتر مي‏داند که چه رفتاري با او بکند. اعتقاد ديگر آنان، لزوم اطاعت و پيروي از امام مسلمانان، بود خواه حق باشد و خواه باطل. در همين حال، تبليغات گسترده عباسيان عليه امويان به آگاهي سياسي - فرهنگي مردم انجاميد و شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي را به وجود آورد که ميدان را براي ظهور و خودنمايي اربابان مذاهب و نحله‏هاي فکري و علمي آماده کرد. حاکمان به امور سياسي و نزاع بر سر قدرت مشغول بودند و رجال علمي و فرهنگي، از اين فرصت استفاده کردند و به اين امور پرداختند. فرقه‏هاي گوناگون براي تبيين عقايد و مرام خود به صحنه‏هاي علمي و مناظرات کشيده شده و بسياري از مردم، گرفتار افراط و تفريط در اعتقادات و گرايش به فرقه‏هاي سياسي [ صفحه 18] - مذهبي شدند. ازاين رو، موقعيت براي تقويت پايه‏هاي عقيدتي مذهبي تشيع فراهم گرديد و امام عليه‏السلام با استفاده از ابزار و روش‏هاي گوناگون آموزشي و تربيتي، بزرگ‏ترين نقش را در گسترش فرهنگ تشيع و انديشه‏هاي شيعي و تربيت و آموزش شاگردان و نخبگان ديني ايفا کرد. امام صادق عليه‏السلام در حدود چهارده سال تحت تربيت و پرورش جد بزرگوارش امام سجاد عليه‏السلام و حدود سي سال زير نظر پدر گرامي‏اش امام باقر عليه‏السلام قرار داشت. زندگي علمي - فرهنگي امام صادق عليه‏السلام، امتداد فعاليت‏هاي پدر و جدش بود. تأکيد بر اين نکته ضروري است که امام سجاد عليه‏السلام بذرهاي فرهنگ اسلامي را در مدينه کاشت که آثار علمي بزرگي از آن سر برآورد، بعد امام باقر عليه‏السلام آن آثار را پرورش داد و سپس امام صادق عليه‏السلام آن را گسترش داد، [1] به گونه‏اي که اين موقعيت، زمينه را براي پديد آمدن علومي چون قرائت و تفسير قرآن، حديث، فقه، کلام، طب، فلسفه، نجوم، رياضيات و... فراهم ساخت که از پيامدهاي قابل انتظار آن، هم‏انديشي و بروز اختلاف نظرها در علوم مختلف اسلامي بود. ميان فرقه‏ها، مذاهب، گروه‏ها، و مکتب‏هاي گوناگون چون معتزله، جبريه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبهه، مجسمه، تناسخيه، متصوفه، اصحاب رأي و قياس و شيعه، برخوردهايي رخ داد و مناظرات و گفتگوهايي به وقوع پيوست. آغاز عصر نهضت ترجمه و عصر تدوين علوم نيز بر اين منازعات و مناقشات تأثيرگذار بود. [ صفحه 19] در منابع اسلامي، نمونه‏هاي فراواني از پرسش و پاسخ‏ها و مناظرات امام صادق عليه‏السلام آمده است [2] . امام که پرچمدار اسلام ناب و تبيين کننده‏ي فرهنگ تشيع و مجدد حيات اسلام بود، از شرايط آشفته‏ي سياسي براي تأسيس دانشگاه جعفري و تربيت هزاران شاگرد در علوم مختلف استفاده کرد و در برابر مذاهب ديگر ايستاد و از اين رو مذهب تشيع، به مذهب جعفري شهرت يافت. گستردگي دانشگاه امام صادق عليه‏السلام، از نظر تعداد زياد شاگردان و عدم انحصار آنان به شيعيان و پراکندگي آنان که از شهرهاي نيشابور، کوفه، بصره، واسط، حجاز و ديگر مناطق گرد هم آمده بودند، قابل توجه است. در آن دانشگاه، بحث و درس از همه‏ي علوم و جاهلان متنسک و...، همگي در راستاي ارائه چهره‏اي تحريف شده از دين است و پيامدهاي افکار غلوآميز، هنوز در آثار و منابع اسلامي به چشم مي‏خورد. در ظهور و گسترش اعتقاد به غلو، عوامل سياسي بيش از هر عامل ديگري رخ مي‏نمايد. پس از شهادت امام حسين عليه‏السلام و خروج مختار، بازار ادعاهاي غاليگري رونق يافت؛ گرچه پيش از آن نيز در مورد برخي افراد، ادعاهاي اغراق‏آميز شده بود. اين انديشه، با پوسته‏اي از محبت شکل گرفت، اما مغز آلوده به مرض انحراف بود. برخي اعتقادات آنان عبارت‏اند از: [3] اعتقاد به الوهيت امام يا رهبر، حلول نور الهي در امام يا رهبر، بداء، تناسخ، تشبيه و رجعت، که همگي به مبحث [ صفحه 20] امام و رهبري برمي‏گردد و بيشتر جنبه‏ي سياسي به خود گرفته بود. غاليان به تحريف قرآن معتقد بودند و قرآن موجود را که در زمان خليفه سوم گردآوري شده بود، تحريف شده مي‏دانستند. در ابعاد عبادي، هيچ التزامي به تکاليف شرعي در آنان نبود، مگر ريا در نگاه مردم و انظار عمومي. آنها اساسا اعتقاد به تکاليفي نظير نماز، روزه و غيره را به شکل نمادين توجيه و تفسير مي‏کردند و بر اين باور بودند که اظهار محبت به امام، از اداي تکاليف کفايت مي‏کند. پيامد اين اعتقاد اين بود که ارتکاب گناهان نيز بخشودني بوده و چاره‏ي آن در دوستي اهل بيت عليهم‏السلام است. عجيب اين که اين باور را برگرفته از مکتب اهل بيت عليهم‏السلام معرفي مي‏کردند. ابوالخطاب روح اباحيگري را به امام صادق عليه‏السلام نسبت مي‏داد و مي‏گفت که امام به من فرمود: اذا عرفت الحق فاعمل ما شئت؛ هر گاه حق را (يعني معرفت ما را) شناختي، هر کاري خواستي انجام بده. در حالي که امام فرمودند او دروغگوست و وي را لعن کرد. [4] . از نظر اخلاقي و رفتاري، انسان‏هايي باري به هر جهت، بي‏بند و بار و به دنبال ترويج اباحيگري بودند و همه تعاليم ديني را فاقد ارزش و حقيقت مي‏پنداشتند. طبيعي بود که رفتار و کردار اين مدعيان دوستي با اهل بيت عليه‏السلام در ديدگاه مردم ايجاد تنفر و انزجار کرده و نه تنها ايشان از چشم مردم مي‏افتادند، که امامان شيعه نيز بي‏اعتبار مي‏شدند و عموم مردم، گناه اين افراد بي‏دين را به پاي رهبرانشان مي‏گذاشتند. [ صفحه 21] امام صادق عليه‏السلام از راه تبيين عقايد و معارف درست و گام برداشتن در مسير اعتدال، راه درست آشنايي با اسلام و مذهب را نشان داد و به افشاگري بر ضد رهبران غلات و اهداف و سياست‏هاي آنان پرداخت. آن حضرت، شيعيان را از آنان بر حذر داشت و از هم‏نشيني نهي کردند و فرمودند: احذروا علي شبابکم الغلاة لا يفسدوهم، فان الغلاة شر خلق الله يصغرون عظمة الله يدعون الربوبية لعباد الله، و الله ان الغلاة لشر من اليهود و النصاري و المجوس و الذين اشرکوا. [5] . طرد و نفي آنان و اعلان بيزاري از ايشان، شيوه‏هايي بود که امام در پيش گرفت تا همگان را از خطر آنان آگاه سازد و خط خود را از آنچه ادعاي آنان بود جدا کند. آن حضرت به لعن و تکفيرشان پرداخت و در مواردي، فرمان اعدام سران غلات را صادر کرد. [6] اين سياست‏هاي کلي امامان شيعه عليه‏السلام در برخورد با غلات بوده است. گفتني است که عدد فرقه‏هاي غلات در اسلام، از 150 فرقه بيشتر است که سرگذشت و چگونگي پديد آمدن و اعتقاد آنان در کتاب‏هايي که در مورد فرقه‏ها نوشته شده، آمده است. [7] . [ صفحه 22]

[1] ابن عبدالعزيز، عمر، الفکر السياسي للامام جعفر الصادق عليه‏السلام، ص 12، نقل از: حسن امين در مجموعه مقالات الجانب العلمي و الفکري من شخصية الامام الصادق عليه‏السلام، مؤتمر الامام الصادق عليه‏السلام الدولي دمشق، هفدهم تا نوزدهم ربيع الاول 1412. [2] ر.ک: الکافي، الاحتجاج علي اهل اللجاج؛ بحارالانوار؛ قاضي زاهدي، گنجينه‏ي نور پرسش‏هاي مردم و پاسخ‏هاي امام صادق عليه‏السلام و ديگر منابع. [3] اصول اعتقادي آنان بر ظهور، اتحاد، حلول و تناسخ استوار است. فرهنگ فرق اسلامي، ص 345. [4] بحارالانوار، ج 338، 47. [5] جوانان خود را از غاليان بر حذر داريد تا ايشان را فاسد نکنند؛ زيرا غاليان بدترين آفريدگان خدايند، بزرگي خدا را کوچک مي‏شمارند و براي بندگان خدا، ادعاي خدايي مي‏کنند. به خدا سوگند که غاليان بدتر از يهود، نصاري و مجوس و مشرکان‏اند. فرهنگ فرق اسلامي، ص 344؛ و نيز از امام رضا عليه‏السلام روايت است: هر که با ايشان بنشيند و بياميزد و بخورد و بياشامد و بپيوندد و ازدواج کند و...، از ولايت خداوند و ولايت ما اهل بيت بيرون است. همان. [6] براي اطلاع بيشتر ر. ک: زين عاملي، محمد حسين، شيعه در تاريخ، ترجمه محمدرضا عطائي. [7] مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 347.