1. از همنشيني و مصاحبت و دوستي با افراد بدنام خودداري نماييم که آتش و عذاب آنان دامن ما را خواهد گرفت. به اين حديث [ صفحه 25] شريف توجه کنيد: قال مولانا الصادق عليه‏السلام: احذر من الناس ثلاثة: الخائن، و الظلوم، و النمام، لأن من خان لک خانک، و من ظلم لک سيظلمک، و من نم اليک سينم عليک [1] . امام صادق عليه‏السلام فرمود: از رفاقت و همنشيني با سه گروه برحذر باش؛ خائن، ستمکار و سخن چين؛ زيرا کسي که روزي به نفع تو خيانت مي‏کند، روز ديگر به ضرر تو خيانت خواهد کرد؛ و کسي که براي تو به ديگري ظلم و ستم مي‏کند، طولي نخواهد کشيد که به شخص تو ستم خواهد کرد؛ و کسي که از ديگران نزد تو سخن چيني مي‏کند، به زودي از تو نزد ديگران نمامي خواهد کرد. 2. از رفتن به مکان و مجلس بدنام جدا بايد خودداري کنيم. در حديث شريف آمده است: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: رحم الله امرءا جب الغيبة عن نفسه [2] . پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: خدا رحمت کند کسي را که کاري نکند (و جايي نرود) که مردم از او غيبت کنند. و همچنين فرمود: أولي الناس بالتهمة من جالس اهل التهمة [3] . شايسته ترين مردم براي بدنامي و ننگ اجتماعي، کساني [ صفحه 26] هستند که با بدنامان دوست و همنشين مي‏شوند و با آنان مجالست مي‏نمايند. 3. اهميت مسأله‏ي زبان و کنترل آن و در مسير صحيح قرار دادن آن که در اين وصيت تاريخي به آن تأکيد شده است، اهميت فراواني دارد. به اين حديث شريف توجه نماييد: قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: لسانک حصانک ان صنته صانک و ان خنته خانک [4] . حضرت امير عليه‏السلام فرمود: زبان تو همانند اسبت مي‏باشد؛ اگر او را کنترل کني، رهايت نمي‏کند، و اگر او را آزاد گذاشتي و رهايش نمودي، تو را به زمين خواهد زد. به اين فراز تاريخي که يکي از بزرگ ترين افتخارات زندگي حضرت علي عليه‏السلام است، توجه فرماييد: سال دهم هجرت بود و روز به روز بر گسترش اسلام افزوده مي‏شد، ولي هنوز مردم يمن اسلام را نپذيرفته بودند. سپاهي از اسلام به فرماندهي خالد بن وليد به سرزمين يمن حرکت کرد؛ مدتي در آنجا ماندند، ولي نتوانستند مشکلات نفوذ و صدور انقلاب اسلامي به يمن را برطرف سازند. سرانجام پيامبر صلي الله عليه و اله حضرت علي عليه‏السلام را براي اين کار انتخاب نمود. علي عليه‏السلام آماده‏ي حرکت به سوي يمن شد؛ پيامبر صلي الله عليه و آله در بدرقه‏ي علي عليه‏السلام فرمود:اي علي! با کسي از در جنگ وارد مشو، و سعي کن تا با دليل [ صفحه 27] و منطق و روش نيک، مردم يمن را به سوي اسلام هدايت کني، و اين را بدان که اگر يک نفر را به سوي اسلام هدايت کني، سوگند به خدا براي تو بهتر است از آنچه که خورشيد بر آن مي‏تابد. در پايان - اين بدرقه - فرمود: (يا علي) چهار سفارش به تو مي‏کنم که حتما آن‏ها را رعايت کن: 1. بر تو باد به دعا و نيايش، زيرا دعا غالبا با استجابت همراه است. 2. در همه‏ي حالات شاکر و سپاسگزار خداوند باش، زيرا شکر و سپاس موجب افزايش نعمت خواهد شد. 3. اگر با گروهي يا با کسي، عهد و پيماني بستي، به آن وفا کن و آن را محترم شمار. 4. از مکر و نيرنگ بپرهيز، زيرا مکر و نيرنگ بدکاران به خودشان بازمي گردد. آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله نامه‏اي را که براي مردم يمن نوشته بود، به علي عليه‏السلام داد تا براي آن‏ها بخواند. حضرت علي عليه‏السلام با توجه به سفارش‏هاي پيامبر صلي الله عليه و آله عازم يمن شد. صفوف سربازان اسلام را که تحت فرماندهي خالد بن وليد اعزام شده بودند، منظم کرد، و زمام امور را به دست گرفت و با مردم يمن تماس حاصل نمود، و با روش منطق جلب و جذب، با آن‏ها برخورد نمود، و نامه‏ي پرمهر پيامبر صلي الله عليه و آله را براي آن‏ها خواند. قبيله‏ي همدان که بزرگ ترين قبيله‏ي يمن بود، آن چنان تحت تأثير روش حضرت علي عليه‏السلام و نامه‏ي پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفتند که همگي به اسلام گرويدند، و کم‏کم ساير قبايل نيز از قبيله‏ي همدان پيروي کرده، و [ صفحه 28] همه‏ي مردم يمن يکپارچه به دست حضرت علي عليه‏السلام زير پرچم اسلام آمدند؛ بي آن که از بيني يک نفر خوني ريخته شود. وقتي حضرت علي عليه‏السلام اين خبر را توسط شخصي به پيامبر صلي الله عليه و آله رساند، آن حضرت شاد شد و سجده‏ي شکر به جا آورد و سپس فرمود: سلام و درود بر مردم همدان که اسلامشان موجب اسلام همه‏ي مردم يمن گرديد. عمرو بن شاس مي‏گويد: من در اين سفر همراه علي عليه‏السلام بودم، تصور کردم که علي عليه‏السلام نسبت به من بي مهري کرد و اين موضوع در دلم مانده بود. هنگامي که به مدينه برگشتيم، با هر کس که ملاقات کردم، بي مهري علي عليه‏السلام را بازگو نمودم، تا اين که در مسجد به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدم و در کنارش نشستم. پيامبر صلي الله عليه و آله به من رو کرد و فرمود:اي عمرو! مرا آزار رساندي. گفتم: «انا لله و انا اليه راجعون» پناه مي‏برم به خدا و به اسلام، از اين که به رسول خدا صلي الله عليه و آله آزار رسانده باشم. پيامبر صلي الله عليه و آله به من فرمود: من آذي عليا فقد آذاني. هر کس که علي عليه‏السلام را بيازارد، حتما مرا آزرده است. فهميدم که نمي‏بايست نسبت نارواي بي‏مهري علي عليه‏السلام به خود را تصور کنم يا از آن شکايت نمايم (و به مردم اين مطلب را بازگو کنم) که موجب آزار علي عليه‏السلام و پيامبر عليه‏السلام خواهد شد [5] . [ صفحه 29] کجا بود پيامبر صلي الله عليه و آله تا ببيند بعد از وفاتش چه مصيبت‏هايي بر عترت او وارد کردند؛ از آتش زدن در خانه‏ي دخترش و کشتن حضرت محسن عليه‏السلام و سيلي زدن به حضرت زهرا عليهاالسلام، و حضرت علي عليه‏السلام را با سر برهنه به مسجد آوردن، و تازيانه زدن به حضرت زهرا عليهاالسلام؛ که امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: در اثر همين تازيانه‏ها و ظلم‏ها و اذيت‏ها، مادرم حضرت زهرا عليهاالسلام از دنيا رفت. حضرت موسي بن جعفر عليه‏السلام مي‏فرمايد: ان فاطمة صديقة شهيدة [6] . همچنين داستان ميخ در و سينه‏ي حضرت زهرا عليهاالسلام و اذيت و آزارها تا ايام معاويه که دستور داد روي هشتاد هزار منبر به حضرت اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام سب و شتم کنند. همه‏ي اين‏ها قلب نازنين پيامبر صلي الله عليه و آله را به درد آورده است. به اين نکته‏ي تاريخي توجه نماييد: روزي معاويه به سعد بن ابي وقاص (پدر عمر بن سعد) گفت: چرا علي عليه‏السلام را سب نمي‏کني؟ (و به دستوري که دادم، عمل نمي‏نمايي) ؟ سعد در پاسخ گفت: من سه موضوع را که رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره‏ي علي عليه‏السلام فرموده، به ياد مي‏آورم، از اين رو به آن حضرت ناسزا نمي‏گويم، که اگر داراي يکي از آن‏ها بودم، براي من بهتر از شتران سرخ پوست حجاز بود. 1. شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله در بعضي از جنگ‏ها، علي عليه‏السلام را در مدينه به عنوان جانشين خود گذارد و براي جنگ مسافرت کرد [7] علي عليه‏السلام به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض کرد: آيا مرا با زنان و کودکان مي‏گذاري و خود [ صفحه 30] به ميدان جنگ مي‏روي؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه‏السلام فرمود: أما ترضي أن تکون مني بمنزلة هارون من موسي الا أنه لا نبوة بعدي. آيا خشنود نيستي که تو نسبت به من، همچون نسبت هارون به موسي باشي، جز اين که بعد از من، پيامبري نخواهد بود؟ 2. شنيدم در جنگ خيبر، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: فردا پرچم را به دست شخصي مي‏سپارم که هم او خدا و رسولش را دوست دارد، و هم خدا و رسولش او را دوست دارند. همه‏ي ما در انتظار بوديم ببينيم اين افتخار به چه کسي مي‏رسد. فرداي آن روز، رسول اکرم صلي الله عليه و آله پرچم را به دست علي عليه‏السلام سپرد. 3. هنگامي که اين آيه نازل شد: (انما يريد اله ليذهب عنکم الرجس اهل‏البيت و يطهرکم تطهيرا) [8] . خداوند، فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل‏بيت دور کند و کاملا شما را پاک سازد. رسول خدا صلي الله عليه و آله، علي عليه‏السلام و فاطمه و حسن و حسين را طلبيد و گفت: خداوندا! اين‏ها اهل‏بيت من هستند [9] . اين نکته‏ي تاريخي را به اين کلام شريف ختم کنيم. [ صفحه 31] قال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا علي من سبک فقد سبني و من سبني فقد سب الله [10] . يا علي! هر کس به تو ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته و هر کس به من ناسزا بگويد، به خدا ناسزا گفته است. در حقيقت، معاويه و يارانش شصت سال به خدا و پيغمبر صلي الله عليه و آله ناسزا گفتند و در زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز به دستور وي اين سب و شتم‏ها ممنوع شد و فدک را به فرزندان علي عليه‏السلام و زهرا عليهاالسلام برگرداندند.

[1] تحف العقول، ص 316. [2] مکارم الاخلاق، ج 1، ص 21. [3] من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 395، ح 5840؛ امالي شيخ صدوق، مجلس 6، ح 4؛ معاني الاخبار، ص 196، ح 1، باب الغايات. [4] الحديث، ج 2، ص 93. [5] اعلام الوري، ج 1، صص 257-258؛ بحارالانوار، ج 21، ص 360، باب 34، ح 1؛ اين حديث را حاکم نيشابوري نيز در مستدرک، ج 3، ص 122 آورده است. [6] کافي، ج 1، ص 458؛ مولد الزهرا، ح 2. [7] اين داستان مربوط به غزوه‏ي تبوک است. [8] احزاب، 33. [9] خصائص اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب (للحافظ أبي عبدالرحمن نسائي) صص 33-35، ح 11؛ سنن کبري - نسائي - ج 5، ص 108، ح 8398. [10] فرائد السمطين، ج 1، صص 301-302، ح 240.