تفويض در فرهنگ ديني ما اين است که انسان تمام امور خود را به خدا واگذار کند و براي خود هيچ نقش و اثري نبيند و بداند که سلطنت همه هستي از آن خداوند است؛ امرْ امر او و تدبيرْ تدبير او و هر جنبش و آرامشي در اين پهنه حيات با دستور و اجازه اوست. تفويض، غير از توکل است. در توکل بنده خدا در آنچه خود مي خواهد و در عرصه هاي مختلف زندگي با آن روبه رو مي شود و نيز در تدبير امر خود، خداوند را وکيل خود مي کند؛ زيرا: خداوند ما را بس است و او بهترين وکيل است. [1] ولي تفويض، چنانکه عارف نامي، خواجه عبداللّه انصاري گفته است، معنايي لطيفتر و گسترده تر از توکل دارد؛ زيرا در تفويض بنده به جهت اعتمادي که به خداي خود دارد، براي خود هيچ توان و سلطه و تدبيري نمي بيند و همه کارها را يکسره به خدا واگذار مي کند. علامه طباطبايي مي گويد: تفويض اين است که بنده اموري را که به او نسبت داده مي شود، به خدا برگرداند و در اين صورت حال کسي را دارد که هيچ کاره است و در هيچ کاري به او مراجعه نمي شود، و توکل اين است که بنده، خداي خود را در تصرفاتش وکيل قرار دهد. تسليم اين است که تمام آنچه را که خداي سبحان از وي و براي وي مي خواهد، از جان و دل پذيرا بوده، اطاعت محض داشته باشد... که اينها سه مرحله از مراحل بندگي است که هر کدام از ديگري دقيقتر است؛ دقيقتر از توکلْ تفويض است و دقيقتر از آن دو تسليم. [2] در وکيل کردن خدا، بنده خود را غايب مي بيند و خدا را به جاي خود قرار مي دهد، ولي در تفويضْ بنده وجود ندارد تا حاضر يا غايب باشد، و غير از اراده و تدبير سلطنت و توانايي او چيزي نمي بيند؛ پس همه چيز را به او برگشت مي دهد؛ چنانکه مؤمن آل فرعون در حال دعوت قوم خود به سوي خداوند و تفويض همه امور خود به او گفته است: و کارم را به خداوند واگذار مي کنم؛ چرا که او به احوال بندگان بيناست. [3] اما تسليمْ پذيرش محض اراده خدا در هر سختي و آسايشي است. مفهوم تسليم لطيفتر و گسترده تر از معناي تفويض است. چنين درکي از رابطه تکويني ميان بنده و خالق، حالت نفساني عميقي را به دنبال دارد که همان برگرداندن همه امور به اراده و خواست و حکمت خداوند است. در اين حال، آدمي هيچ دلبستگي، دو دلي، ناراحتي و اضطرابي از مصايب و مشکلات و ابتلائات روزگار احساس نمي کند؛ زيرا هستي او در دست قدرت سلطاني است که از هر مهرباني مهربانتر و به بندگان خود بينا، حکيم و رئوف است: همانا خداوند به بندگان خود بيناست. سخن ما بدين معنا نيست که انسان فاقد اراده و اختيار است و در نتيجه مسئوليتي در قبال کارهاي خود ندارد؛ چنانکه به معناي اين هم نيست که آدمي اراده و اختيار و تلاش و حرکت خود را در جهت مصالح دنيوي و اخروي کاملا کنار گذارد. اين هر دو اشتباهي است که از عدم تفکيک دقيق حد و مرز بخشهاي مختلف اين معارف و حقايق از يکديگر ناشي مي شود. خداوند انسان را موجودي با اراده و اختيار و درک آفريده است. اين مسئله بديهي است و شکي در آن نيست و هر کس قرآن را با دقت بخواند، اين نکته بديهي را در خواهد يافت. بر انسان است که اراده و اختيار و درک خود را در راه صلاح دنيا و آخرت خود به کار بندد که: و براي انسان هيچ چيز نيست مگر آنچه کوشيده است. [4] . قرآن به اين دو نکته تصريح مي کند، اما از جمله چيزهايي که نمي توان در آن شک کرد اين است که زندگي انسان به رغم همه درک و اراده و حرکت و تلاش او، دستخوش پيشامدهاي خوش و ناخوش است،که هر انساني به ناچار با آن روبه رو مي شود و در اين مورد، نيکوکار يا زشت کردار با هم يکسانند. اينجاست که تفويض معنا مي يابد. در اين حال، انسان بايد خود را به خواست و حکمت خداوند واگذارد و زندگي خود را به او تفويض کند و بداند که در دست قدرت خداوند سلطان و بينا و حکيم و ارحم الراحمين است و دستي که در امتحانات و بلايا قلب وي را مي فشارد، همان دست ارحم الراحمين يا مهربانترين مهربانان است. اگر بنده بداند، که همه توان و قوت و صاحب اختياري او در امتداد قدرت و صاحب اختياري خداوند است و او بنده مملوکي بيش نيست و بي اجازه خدا هيچ کاري از وي برنمي آيد، تسليم امر خدا مي شود و به قضا و قدر خداوندي اطمينان پيدا مي کند. اين معنا در دعاهايي که از اهل بيت (ع) رسيده است، بسيار يافت مي شود: خداوندا، مرا به قسمت مقدر خود خشنود کن و در همه حال متواضعم گردان. خداوندا، مرا به قَدَر خود مطمئن و از قضاي خود خشنود گردان. معناي تفويض اين نيست که اگر موج دريا کسي را به دل آبهاي دريا کشيد، براي نجات خود تلاش نکند، فرياد نزند، کمک نخواهد و به درگاه خدا دعا نکند؛ بلکه معناي تفويض اين است که بداند اين سعي و تلاش و دعا و فرياد و کمک خواستن او، در امتداد قدرت خداوند است و اوست که اگر بخواهد نجاتش مي دهد و اگر اراده کند، موج دريا او را خواهد بلعيد؛ اگر بخواهد نجاتش دهد، صداي فريادش را به گوش مردم مي رساند تا به نجاتش بشتابند و اگر نخواهد، فريادش را به گوش کسي نمي رساند تا به کمک او نيايند. معناي تفويض اين است که نجات يافتن يا غرق شدن چنين کسي به دست خداست و خداوند در هر حال - او را نجات بدهد يا غرق کند - حکيم، بخشنده و بيناي به بندگان صالح خويش است. در اين وقت است که آدمي به تلاش و دعا و فرياد مي پردازد؛ اگر خداوند نجاتش داد، حمد و شکر او را به جاي مي آورد و اگر تدبير خدا در غرق شدن و هلاکت او بود، در حالي که به بصير بالعباد و ارحم الراحمين بودن خدا و حکيم و بينا بودن او اطمينان دارد، تسليم خواست و قضا و قدر خداوندي مي شود. اين، همان تفويض است و درک اين حقيقت و تشخيص مرز بين اين معارف و حقايق، از لطافتها و شفافيتهاي قرآن و معارف آن است. البته اين نکته را بايد اضافه کنيم که تمام اين مسائل در امور غير ارادي است که عمل آنها به عهده انسان نيست و در قبال آنها مسئوليتي ندارد؛ ولي در مواردي که خداوند او را مسئول قرار داده و امور را منوط به اراده و عمل او نموده است، بديهي است که خودْ مسئول عمل خويش است: خداوند در سرنوشت هيچ گروهي تغييري ايجاد نمي کند، مگر اينکه خود آنان به تغيير دادن اوضاع خود بپردازند. [5] .

[1] سوره آل عمران، آيه 173. [2] الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 353. [3] سوره غافر، آيه 44. [4] سوره نجم، آيه 39. [5] سوره رعد، آيه 11.