از جمله روشنگري هاي قرآن اين است که مالکيت در آسمانها و زمين، تنها از آن خداوند است. خداوند مي فرمايد: آيا نمي داني که فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداوند است؟ [1] بگو: خداوندا، اي فرمانرواي هستي، به هر که بخواهي فرمانروايي مي بخشي و از هر کس که بخواهي فرمانروايي بازستاني. [2] و فرمانروايي آسمان و زمين از آن خداوند است و خدا بر هر کاري تواناست. [3] و فرمانروايي آسمان و زمين از آن خداوند است و سير بازگشت به سوي اوست. [4] اين روشنگري قرآن بر شيوه زندگي انسان تأثير مستقيم دارد؛ چون وقتي آدمي به اين باور دست يابد که خداوند مالک مطلق آسمانها و زمين است و هيچ مالک ديگري به جز او نيست، از تمايلات دنيوي خود مي کاهد و از قيد وابستگي به دنيا مي رهد. اين، همان چيزي است که علماي اخلاق آن را زهد مي نامند که معناي مقابل آن وابستگي به دنياست. علي بن ابيطالب (ع) در جمله اي کوتاه، معناي زهد را چنان خلاصه کرده است که در تعريف زهد، جمله اي موجزتر و رساتر از آن نمي شناسيم: زهد در قرآن در دو کلمه خلاصه شده است: «تا آنکه بر آنچه از دست شما مي رود افسوس مخوريد و بر آنچه به شما بخشد شادماني مکنيد.» [5] آري، زاهد نه بر آنچه از دستش مي رود افسوس مي خورد و نه از آنچه به دست مي آورد شادمان مي شود. و دلبستگي به دنيا انسان را سنگين مي کند و حس سبکي پرواز به سوي خدا را از وي سلب مي کند و باعث به وجود آمدن حالت سستي و تنبلي مي شود. اين آيه، توصيف دقيقي از اين حالت است: چرا هنگامي که به شما گفته مي شود در راه خدا رهسپار (جهاد) شويد، گرانجاني مي کنيد؟ آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت رضايت داده ايد؟ متاع زندگي دنيا در جنب آخرت بس اندک است. [6] حال، پرسش اين است که انسان چگونه مي تواند در آنچه خدا به وي ارزاني داشته، احساس مالکيتي نداشته باشد؟ در پاسخ بايد گفت اين امر هنگامي تحقق مي يابد که انسان خود را بنده خداوند بداند. کيفيت استدلال نيز به صورت يک زنجيره به هم پيوسته در سخن امام (ع) آمده است. اولين حلقه اين زنجيره اين است که انسان خود را بنده خدا بداند و معناي بندگي را مطابق اين آيه درک کند: بنده مملوکي که قدرت بر انجام هيچ کاري ندارد. بنده بايد بداند که بدون اعطاي خداوند، مالک چيزي و جز با رضايت و اجازه او قادر بر انجام کاري نخواهد بود. پس از گذر از اين مرحله، ديگر بنده در آنچه خدا به او ارزاني داشته است، احساس مالکيتي ندارد. اين حلقه دوم، نتيجه طبيعي حلقه اول است؛ زيرا با مالک دانستن خداوند، هرگونه احساس مالکيتي از ميان مي رود. امام صادق (ع) در توجيه اين مسئله به عنوان مي فرمايد: «بندگان مالکيتي ندارند، مال را از آن خدا مي دانند و آن را در جايي که او فرموده است به مصرف مي رسانند.» سومين حلقه از اين زنجيره، زهد در دنياست. پس اعتقاد به اينکه مال از آن خداست و بنده خدا ملکيتي ندارد، لاجرم به تعديل علاقه انسان به دنيا منجر مي شود که همان زهد است. چهارمين حلقه از اين زنجيره، در حديث امام (ع) به عنوان بصري اين گونه بيان شده است: «پس وقتي عبد در آنچه خداوند به وي ارزاني داشته احساس مالکيت نداشت، انفاق کردن در آنچه خداوند امر به انفاق آن کرده است، بر او آسان مي شود.» اين دلبستگي به دنياست که موجب بخل و مانع از انفاق مال در راه خدا مي شود. آري، با زايل شدن اين دلبستگي، انفاق کردن بر آدمي آسان مي نمايد.

[1] سوره بقره، آيه 107: الم تعلم ان الله له ملک السماوات والارض. [2] سوره آل عمران، آيه 26: قل اللهم مالک الملک تؤتي الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء. [3] همان، آيه 189: و لله ملک السماوات والارض والله علي کل شيء قدير. [4] سوره مائده، آيه 18: و لله ملک السماوات والارض و ما بينهما و اليه المصير. [5] سوره حديد، آيه 3. [6] سوره توبه، آيه 38.