خوف و رجا امري تشکيکي و ذو مراتب است و داراي حد نصابي است که مؤمن بايد حداقل مرتبه‏ي آن را داشته باشد. اگر اميد انسان به رحمت خداوند به گونه‏اي باشد که فکر کند کارهاي او ديگر دخالتي در آن ندارد و آن قدر رحمت خدا واسع است که همه را مي‏آمرزد، باعث مي‏شود تا انسان گستاخ شود و از ارتکاب گناهان باکي نداشته باشد. اين اميد، در واقع يک رجاي کاذب است و واقعيت ندارد؛ زيرا خداوند بر اساس اعمال خود افراد، آنها را مي‏آمرزد و به بهشت مي‏برد و يا عذاب نموده و به جهنم مي‏برد. بنابراين، داشتن مرتبه‏اي از خوف که مانع از گناه مي‏شود و نيز حدي از رجا که موجب انجام اعمال خوب مي‏گردد، واجب و لازم است. البته بين اين دو عامل بايد توازن برقرار باشد. اگر رجا طوري باشد که بر خوف غلبه کند و خوف کم شود به حدي که ديگر انگيزه‏ي ترک گناه در انسان باقي نماند، انسان مبتلا به گناه مي‏شود که در آن هلاکت است. اگر خوف هم بيش از رجا باشد خطا است؛ يعني فرد نبايد فکر کند که چون مرتکب گناهي شده است حتما خدا او را به جهنم خواهد برد. چنين فردي بايد توبه کند و با انجام کارهاي خوب، به رحمت و آمرزش خداوند اميدوار باشد. مراتب ديگر خوف و رجا مخصوص کساني است که درجه ايمان و معرفتشان بيش‏تر است. معرفت اين گونه افراد بعضا تا بدان جا مي‏رسد که حتي مي‏توانند سرنوشت خودشان را ببينند و از اين که خداوند در آن عالم چه چيزهايي به آنها خواهد داد، خبردار شوند. البته شايد تصور اين حالت براي ما مشکل باشد. کساني هم هستند که صرف توجه به صفات جلاليه‏ي الهي موجب خوفشان مي‏شود و يا از اين که خداوند چه عذاب‏هايي دارد، لرزه بر اندامشان مي‏افتد. [ صفحه 99]