از آنچه گفتيم روشن شد که اولا، اسلام ظاهري و ايمان دو مقوله‏ي متفاوت هستند؛ ثانيا، اسلام ظاهري فقط ملاک احکام ظاهري اجتماعي است و موجب سعادت اخروي نمي‏شود؛ ثالثا اسلام ظاهري هم که با اقرار به شهادتين حاصل مي‏شود، در صورتي است که فرد - هر چند در ظاهر - به لوازم شهادتين هم ملتزم باشد. بنابراين اگر کسي [ صفحه 60] شهادتين را گفت ولي به معاد اقرار نکرد و آن را قبول نداشت، قطعا کافر است و حتي اسلام ظاهري هم ندارد. بعضي تصور کرده‏اند که اقرار به شهادتين موجب اسلام مي‏شود و اسلام موجب نجات است گرچه فرد اقرار به برخي از اصول و ضروريات اسلام - مانند پذيرش و اقرار به معاد - نداشته باشد. اين تصورات از نقص معرفت نسبت به مسايل و معارف اسلامي است. شهادت به رسالت معنايش شهادت به رسالت و لوازم آن است؛ يعني هر چه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از طرف خدا گفته حتما قبول است؛ و به طور قطع يکي از چيزهايي که هر مسلمان بايد به آن متعهد شود و حتي مسلمانان صدر اسلام هم مي‏دانستند، اعتقاد به معاد است که در سوره‏هاي اول قرآن نيز درباره‏ي آن سخن به ميان آمده است. چه طور ممکن است کسي بگويد من مسلمانم و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را قبول دارم، اما نداند که ادعاي ايشان آن است که معادي در کار است و اين جزو رسالت آن حضرت مي‏باشد؟ البته اسلام ظاهري با کفر باطني که موجب عذاب ابدي است جمع مي‏شود. از اين رو، همان گونه که ذکر شد، ممکن است کسي تا آخر عمر جزو مسلمان‏ها باشد، مردم هم تصور کنند که مسلماني صالح و متعهد است، ولي در واقع، ذره‏اي ايمان در دلش نباشد: لما يدخل الايمان في قلوبکم. اين همان «اسلام ظاهري» است که فقط موجب مي‏شود در اين دنيا فرد را مشمول قوانين و حقوق اسلامي بدانيم. البته فعلا بحث ما در اين نيست که از حيث ظاهر، چه کسي را بايد مسلمان حساب کنيم و احکام ظاهري اسلام را برايش ثابت نماييم. اين مسأله مربوط به فقها است که چه حقوقي در اجتماع براي اين افراد ثابت مي‏شود يا از آنها سلب مي‏گردد. نکته ديگر اين که، اسلام مراتب ديگري هم دارد که حتي انبيا عليهم‏السلام از خداوند مي‏خواستند به آن نايل شوند. حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل عليهم‏السلام وقتي کعبه را بنا مي‏کردند يکي از دعاهاشان اين بود: ربنا و اجعلنا مسلمين لک؛ [1] خدايا! ما را مسلمان قرار بده. اين نشان دهنده‏ي مراتب عالي‏تري از اسلام است و آن، تسليم بودن مطلق در برابر خدا است. هم چنين تأکيد مي‏کنيم که گرايش مرجئه‏ي هم صحيح نيست که ايمان را مطلقا موجب نجات مي‏دانستند و مي‏گفتند کسي که مؤمن بميرد، هيچ عذابي نخواهد شد. ممکن [ صفحه 61] است کسي مؤمن هم از دنيا برود - يعني ايمان واقعي داشته باشد - اما به دليل گناهان زيادي که مرتکب شده، در مراحل مختلف عذاب‏هايي براي او در نظر گرفته شود. روايات متعددي در اين باره وجود دارد که مؤمن وقتي از دنيا مي‏رود، اگر از گناهانش توبه نکرده باشد و گناهانش بخشيده نشده باشد، ملک الموت جانش را سخت مي‏گيرد. اين سختي موجب مي‏گردد گناهانش پاک شود. اگر پاک شد، در برزخ راحت است. اما اگر گناهانش بيش از آن بود که با سختي جان دادن پاک شود، شب اول قبر بر او سخت مي‏گذرد. در روايات، براي اين شب، عذاب‏هايي ذکر شده است. اگر در اين مرحله پاک شد، چه بهتر، و گرنه اين عذاب‏ها در عالم برزخ ادامه دارد تا زماني که جانش پاک شود. اگر مؤمني در طول عالم برزخ، همه‏ي عذاب‏ها را کشيد و باز هم گناهانش پاک نشده بود، در عرصات قيامت و در محشر، آن قدر تشنگي، شرمندگي، گرفتاري، وحشت، اضطراب و انواع مصيبت‏ها را خواهد کشيد تا پاک شود. در تمام اين مراحل، هر کس به حسب لياقت خود و اعمال خوبي که انجام داده، ممکن است در مرحله‏اي مشمول شفاعت واقع شود: موقع جان دادن، شب اول قبر، در عالم برزخ و بالاخره، در قيامت. [2] . در روايتي آمده است که ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام به شيعيانشان مي‏فرمودند: «آنچه را ما براي شما ضمانت مي‏کنيم، شفاعت قيامت است؛ براي عالم برزخ خود فکري بکنيد.» با اين حساب، اين طور نيست که هر کس مؤمن و شيعه باشد، حتما در عالم برزخ راحت باشد. ممکن است در عالم برزخ سال‏ها عذاب بکشد. چند سال، خدا مي‏داند! شايد هزاران سال، شايد هم ميليون‏ها سال. به خدا پناه مي‏بريم! به هر حال، شفاعت، بي‏حساب نيست. وقتي مي‏گويند فلان افراد مشمول شفاعت واقع مي‏شوند، اين طور نيست که از همان اول که از دنيا مي‏روند مورد شفاعت قرار گيرند. شفاعت مراحلي دارد و افراد ممکن است در جاهاي گوناگوني مشمول شفاعت واقع شوند. اما آن شفاعت کارساز، مخصوص روز قيامت است؛ وقتي که حساب‏ها به کلي تصفيه مي‏شود. اگر کسي در آن‏جا حسابش پاک نشد تا ابد در جهنم خواهد سوخت. به همين دليل، در روايات، تصريح شده است که جوانان خودتان از افکار مرجئه‏ي بر کنار بداريد. آنها با نشر افکارشان، جوانان را تحريک مي‏کردند و به ارتکاب گناه وامي‏داشتند؛ مي‏گفتند: نگران [ صفحه 62] نباشيد، هر کس ايمان داشته باشد، بهشتي مي‏شود. لذا ائمه عليهم‏السلام مي‏فرمودند: مواظب باشيد اين افکار انحرافي بر افکار جوانان شما اثر نگذارد: علموا صبيانکم ما ينفعهم الله به لا يغلب عليهم المرجئة برأيها. [3] چنين برداشتي از اسلام بسيار خطرناک است. وقتي انسان فکر کند که هر کاري انجام دهد آمرزيده مي‏شود، از هيچ جنايتي خودداري نخواهد کرد. راستي اگر اين گونه باشد پس اين همه دستورات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و انذارها و تعاليم براي چه بوده است؟ مسأله ديگر اين است که در داشتن ايمان واقعي هم همه در يک سطح نيستند. مراتب ايمان بسيار زياد است. در روايات ما بر اين مسأله تأکيد شده که ايمان درجاتي دارد. بعضي از روايات براي آن ده مرتبه و بعضي از آنها هفت مرتبه ذکر کرده‏اند. اما بر حسب تحقيق و نظر دقيق، مي‏توانيم بگوييم مراتب ايمان تا بي‏نهايت ادامه دارد. آن قدر اختلاف در مراتب ايمان افراد وجود دارد که شايد دو نفر هم کاملا شبيه يکديگر نباشند. آنچه در درجه اول مهم است اين است که سعي کنيم ايمان واقعي داشته باشيم و تنها به اسلام ظاهري اکتفا نکنيم. دلمان خوش نباشد که جزو مسلمان‏ها هستيم، از پدر و مادرمان مي‏توانيم ارث ببريم، ذبيحه‏مان حلال است يا بدنمان پاک است. اينها دلخوش کننده نيست، احکام ظاهري اين دنيا است. براي سعادت اخروي بايد در باطن، ايمان داشته باشيم. در درجه بعد نيز بايد ببينيم در کدام مرتبه از ايمان هستيم و به مراتب اوليه‏ي ايمان اکتفا نکنيم. آن قدر مراتب عالي براي ايمان وجود دارد که انسان به هر مرتبه‏اي که برسد، وقتي به مرتبه‏ي پايين نگاه کند، مي‏فهمد چه قدر ترقي کرده و يا اگر - خداي ناکرده - تنزل کند، مي‏بيند چه سرمايه‏ي عظيمي را از دست داده است. البته اين تحول‏ها براي همه پيش مي‏آيد. ما در طول عمرمان ممکن است گاهي ايمانمان تقويت شود و ممکن است به عکس، گاهي خود را بيازماييم و ببينيم ايمانمان کم‏تر شده است. هر قدر ايمان قوي‏تر باشد تأثيرش در عمل بيش‏تر است. گاهي هم آثار ايمان به سادگي قابل شناختن نيست.

[1] بقره (2)،128. [2] ر.ک: بحارالانوار، ج 2، باب 6، روايت 6. [3] همان، ج 2، باب 8، روايت 39.