بسياري از مردم به جاي اين که به دنبال رفع عيوب خود باشند، مدام در پي جستوجوي عيوب ديگران هستند. اين گونه افراد رفتار ديگران را زير ذرهبين قرار ميدهند تا به محض مشاهدهي کوچکترين لغزش و يا اشتباهي، شروع به عيبجويي نمايند. اين حالت از خودخواهي انسان سرچشمه ميگيرد؛ يعني چون انسان حب ذات دارد، نميخواهد باور کند که آلوده است و داراي عيوب بسياري است. با آن که همهي انسانها بر نقصها و ضعفهاي خود آگاهند (بل الانسان علي نفسه بصيرة) [1] ، اما برخي از آنان به دليل داشتن حس خودپرستي و خودخواهي، چنين وانمود ميکنند که هيچ گونه عيب و ايرادي
[ صفحه 210]
ندارند. اين افراد براي سرپوش گذاشتن بر عيوب خود، خودشان را با افرادي که داراي عيوب بدتري هستند مقايسه ميکنند تا از اين طريق هم خود را بهتر از ديگران جلوه دهند و هم دلشان را به اين خوش کنند که آن قدرها هم آدم بدي نيستند!
ما اگر ميخواهيم اين انگيزهي شيطاني را از خود دور کنيم، بايد به جاي عيبجويي از ديگران، در صدد يافتن عيوب خود و رفع آنها باشيم. اگر انسان واقعا براي رهايي از اين دام شيطان عزم خود را جزم نمايد، اصلا فرصت پرداختن به عيوب ديگران را پيدا نميکند. کساني که مغرورانه و متکبرانه به دنبال مطرح کردن عيوب ديگران هستند، گويي ارباب و صاحب اختيار مردماند که اينگونه از ديگران بدگويي ميکنند و رفتارشان را مورد سنجش و ارزيابي قرار ميدهند. حضرت عيسي عليهالسلام ميفرمايد: نه تنها انسان نبايد اين روحيه را داشته باشد، بلکه بايد هم چون برده، متواضع باشد و سعي کند براي در امان ماندن از مؤاخذهي ارباب، کار خلافي انجام ندهد: لا تنظروا في عيوب الناس کالارباب و أنظروا في عيوبکم کهيئة العبيد.
تربيت ديني اقتضا ميکند که انسان ابتدا عيوب خودش را بشناسد و آنها را رفع کند، سپس به سراغ نقصها و ضعفهاي ديگران برود.
تقويت روحيهي انتقادپذيري، از ديگر راههاي برطرف کردن عيوب ظاهري و باطني است. ما نه تنها بايد از خودمان انتقاد کنيم، بلکه بايد اين اجازه را به ديگران بدهيم تا عيوبي را که از چشممان مخفي است به ما گوشزد کنند. بسياري از بزرگان اخلاق اين گونه بودند؛ يعني حتي نزد استادان خود ميرفتند و التماس ميکردند که عيبشان را بگويند تا در صدد رفع آنها برآيند. اما متأسفانه بسياري از مردم نه تنها اينگونه نيستند، بلکه حتي ميخواهند عيوبي را هم که به آنها واقفاند، مخفي و انکار کنند. از اين رو به دنبال عيوب ديگران ميروند تا از آنها عيبجويي کنند.
يکي ديگر از آفات دقت و کنجکاوي در رفتار ديگران، اين است که وقتي انسان نقصي را در ديگران ميبيند، احساس تکبر و عجب به او دست ميدهد، خصوصا اگر آن نقص، از عيوب ظاهري باشد و وي نيز آن را عيب در خود نداشته باشد. اين افراد غافل، ممکن است با مشاهدهي عيوب ديگران، آنان را مورد استهزا و تمسخر قرار دهند و يا اگر خيلي مؤدب باشند، در دلشان به آنان بخندند و با خود بگويند ما خيلي از ديگران بهتريم
[ صفحه 211]
که اين عيبها را نداريم! در اين زمينه بايد توجه داشت که مردم به طور کلي دو دستهاند: يا داراي نقص و عيبي ميباشند و يا در عافيت و سلامت به سر ميبرند. اين عيوب، هم شامل نقصهاي جسماني ميشود و هم عيوب غيرجسماني. در هر حال، وقتي انسان با کسي که داراي نقصي است مواجه ميشود، بايد به جاي تحقير وي، خدا را شکر کند که او را از اين عيب و نقص حفظ کرده است. حتي روايت داريم که اگر شما به شخص کافري برخورد کرديد، بگوييد: الحمدلله الذي لم يجعلني يهوديا و لا نصرانيا... و جعلني حنيفا مسلما؛ حمد و سپاس خدا را که مرا يهودي و نصراني قرار نداد، بلکه به من توفيق داد که مسلماني مؤمن باشم. در امور ظاهري هم همين طور است؛ اگر به کسي که در اندامهايش نقصي هست، برخورد کرديم، بايد خدا را شکر کنيم که سالم هستيم. در امور علمي، اخلاقي و ديني نيز اين نکته مصداق دارد؛ اگر با کسي مواجه شديم که از نظر قدرت فهم و استدلال ضعيف است و يا صفت اخلاقي ناپسندي دارد و يا به گناهي آلوده است و به طور کلي از نعمتهايي که ما از آن برخورداريم بيبهره است، بايد اولا، خدا را شکر کنيم که آن گونه نيستيم و ثانيا، براي او دعا کنيم که خدا آن نعمت را به او نيز ارزاني دارد: انما الناس رجلان مبتلي و معافي فارحموا المبتلي و احمدوا الله علي العافية.
[ صفحه 213]
|