هر انسان عاقلي اگر اندکي بينديشد، حتي اگر متدين و دين‏دار هم نباشد، مي‏فهمد که انباشت ثروت براي ديگران، کاري غير عاقلانه است. اما مسايلي وجود دارد که تا انسان ايمان نداشته باشد و خداپرست نباشد، نمي‏تواند آنها را به درستي درک کند. انسان خداشناس در اثر توکل و تسليم و رضا به تدبيرات و تقديرات الهي، به مقامات معنوي بسيار بلندي دست پيدا مي‏کند که مي‏تواند از عهده فهم و درک آن مسايل برآيد. ما در زندگي به طور طبيعي - صرف نظر از معرفتي که به خداي متعال پيدا مي‏کنيم - براي رفع نياز خود به اسباب و وسايلي که در اختيار داريم، مانند نيروي بدني و فکري خود، دوستان، پدر و مادر و خويشان خود اعتماد مي‏کنيم. اما تربيت ديني اين گونه نيست. دين انسان را به گونه‏اي پرورش مي‏دهد که هرگاه احساس نياز کرد، ابتدا براي رفع نياز خود [ صفحه 161] متوجه خدا شود. هر چند اراده‏ي الهي بر اين تعلق گرفته که کارها در اين عالم از روي اسباب انجام بگيرد، اما فرق است ميان اين که انسان وسايل اين دنيا را ابزار بداند يا تأثير استقلالي براي آنها قايل باشد. انسان‏هايي که از تربيت ديني کاملي برخوردار نيستند، خود را صاحب تدبير و وسايل دنيا را داراي تأثير استقلالي مي‏دانند. اما دين به انسان مي‏آموزد که همه چيز از آن خدا است، وجود و بقا و تدبير و تقدير به دست اوست. اجازه‏ي تصرف ما تکوينا و تشريعا به دست خدا است. ما بايد سعي کنيم اين روحيه را در خود تقويت کنيم که، اعتمادمان قبل از هر چيز به خدا باشد. البته اين سخن بدين معنا نيست که هيچ کاري انجام ندهيم و از هيچ وسيله‏اي استفاده نکنيم و به انزوا و خلوتي نشسته و انتظار داشته باشيم که خدا همه چيز را درست کند، بلکه سخن در اين است که بدانيم سر رشته‏ي کار و اختيار عالم به دست خدا است. خداوند عالم، بدون اسباب مادي هم مي‏تواند نيازهاي ما را برطرف کند، اما حکمت او اقتضا کرده که اين اسباب در کار باشد و ما در معرض هزاران آزمايش و امتحان الهي قرار بگيريم تا زمينه‏ي رشد و تکامل معنوي ما فراهم شود. اگر اين اسباب و آزمايش‏هاي الهي نبود، تکاملي هم در کار نبود. اگر ما کار نمي‏کرديم و روزي به دست نمي‏آورديم، حلال و حرام، واجب و مستحبي مطرح نمي‏شد و لذا رشد و تکاملي هم براي انسان در کار نبود. تکامل انسان در اثر عمل به تکاليف است، زمينه‏ي تکليف را همين کارهاي خوب و بد فراهم مي‏کند. بايد اين اسباب در کار باشند تا به تکامل برسيم، اما مهم توجه به اين نکته است که اين اسباب و ابزار به تنهايي کارساز نيستند، بلکه فوق اينها دست ديگري است که همه چيز در قبضه‏ي قدرت او است. ما بايد در هر حالي ابتدا توجه و اعتمادمان به او باشد، سپس سراغ اسباب برويم. معرفت ناب توحيدي و تربيت ناب ديني چنين نگرشي را اقتضا مي‏کند. چيزي که انسان را به تفکر و تلاش و فعاليت وا مي‏دارد، يا مربوط به دنيا است يا آخرت؛ و ما بايد بدانيم که سررشته و اختيار همه‏ي چيزهايي که ما براي دنيا و آخرت خود مي‏خواهيم در دست خدا است. کساني که توجه قلبي و اعتمادشان به خدا باشد، خداوند کار آنها را آسان و مشکلات دنيا و آخرتشان را با تدبير و تقدير خودش حل مي‏کند؛ يعني به جاي اين که آنها به نيرو و تدبير خودشان اتکا کنند و زحمت [ صفحه 162] بسيار بکشند، خدا کمکشان مي‏کند تا مشکلشان حل شود. اين يک فضل مضاعف الهي است که شامل اين گونه افراد مي‏شود. شايسته است همواره به هنگام گرفتاري و مشکلات، آيه‏ي شريفه‏ي أليس الله بکاف عبده...؛ [1] را به ياد بياوريم که مي‏فرمايد: آيا خدا براي بنده‏ي خود کافي نيست؟ کسي که خدا را دارد، به چه چيز ديگري احتياج دارد؟ توجه به اين مطلب - که بزرگ‏ترين سرمايه‏ي مؤمن است - موجب مي‏شود که اعتقاد و اعتماد بيش‏تري به خدا پيدا کنيم. کساني که از اين نيروي معنوي برخوردار شوند، مشکلاتشان زودتر حل مي‏گردد. متأسفانه در بسياري از موارد، براي بسياري اتفاق مي‏افتد که در گرفتاري‏ها به جاي اعتماد و تکيه به نيروي لايزال الهي به چيزهاي ديگر اعتماد مي‏کنند. مثلا، پدري که به مسافرت رفته و از همسر و فرزند بيمارش دور شده، مدام نگران حال فرزند خود مي‏باشد. اين شخص در منزل هم که بود اين مشکلات را داشت، اما اکنون که در مسافرت است، مشکلش مضاعف شده است؛ چون از خانه و زندگي خود دور است. کساني که براي انجام وظيفه - مثل حج و عبادت و سفر زيارتي واجب يا مستحب يا تبليغ دين يا جهاد و مانند آنها - از خانه و کاشانه‏ي خود دور مي‏شوند، خواه ناخواه نگران خانواده و زن و فرزند خود هستند، اما اين افراد اگر اعتماد به خدا داشته باشند، نگراني آنها کم مي‏شود، بلکه اصلا نگراني پيدا نمي‏کنند؛ چون مي‏دانند کسي بالاي سر خانواده آنها است که قدرتش از همه بيش‏تر است. خداوند، براي کمک، هرگز سفر يا حضر بودن ما را لحاظ نمي‏کند، اگر تقدير الهي بر کمک باشد، حضور و غياب ما بي‏وجه است و اگر هم تقدير الهي بر کمک نشدن باشد، حضور ما فايده‏اي ندارد.

[1] زمر (39)،36.