امام اهل مصر بود که شافعي او را فقيه‏تر از «مالک بن انس» مي‏دانست. [1] . [ صفحه 347] او در رابطه با کرامات حضرت صادق عليه‏السلام چنين مي‏گويد: «حججت سنة ثلاث عشرة و مأة. فلما صليت العصر رقيت اباقبيس و اذا برجل جالس يدعو، فقال (يارب) حتي انقطع نفسه ثم قال: (اللهم يا حي) حتي انقطع نفسه. ثم قال: اللهم اني اشتهي العنب فأطعمينه، اللهم و ان بردي قد خلقا فاکسني. فو الله ما استتم کلامه حتي نظرت الي سلة مملوة عنبا و ليس علي الأرض يومئذ عنب و اذا ببردين موضوعين و لم أر مثلهما في الدنيا فاتزر بأحدهما و ارتدي بالآخر. ثم أخذ البردين اللذين کانا عليه فلقيه رجل بالمسعي فقال: أکسني يا ابن‏بنت رسول الله صلي الله عليه و آله مما کساک الله فدفعها اليه. فقلت للذي أعطاه البردين من هذا قال: جعفر بن محمد عليه‏السلام» [2] . در سال 113 به حج مشرف شدم. چون نماز عصر را خواندم بالاي کوه «ابوقبيس» رفتم در آنجا مردي را ديدم نشسته دعا مي‏کند آنقدر (يارب) گفت که نفسش قطع شد سپس چندان (اللهم يا حي) گفت تا نفسش بريد، سپس گفت: خدايا هوس انگور کرده‏ام به من انگور برسان خدايا لباسم کهنه شده مرا بپوشان. به خدا قسم هنوز کلامش تمام نشده بود که ظرفي پر از انگور در مقابلش ديدم در صورتي که آن موقع در روي زمين انگور نبود و دو قطعه پارچه که مثل آنها را در دنيا نديده بودم يکي را لنگ کرد و ديگري را به شانه انداخت. سپس آن لباسي که قبلا داشت، با خود برداشت و راهي «مسعي» شد در آنجا مردي با او ملاقات کرد و گفت: اي پسر دختر پيامبر مرا با لباسي که خداوند تو را ارزاني داشته، بپوشان آن دو پارچه را به وي داد و من از او پرسيدم اين شخص کيست؟ گفت: جعفر بن محمد عليه‏السلام». [ صفحه 348]

[1] و فيات الأعيان، ج 3، ص 280 - 281 ش 521 - تهذيب التهذيب، ج 8، ص 459 - صبح الأعشي، ج 3، ص 399. [2] جامع کرامات الأولياء، ص 5.