امام صادق(ع) نه تنها ديگران را دعوت به کار و تلاش مي‏کرد، بلکه ‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاي داغ‏ تابستان، در مزرعه‏اش کار مي‏کرد. يکي از ياران حضرت مي‏گويد: آن ‏حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست،باغ را آبياري مي‏کرد و عرق از سر و صورتش مي‏ريخت، گفتم: اجازه ‏دهيد من کار کنم. فرمود: من کسي را دارم که اين کارها را بکند ولي دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزي حلال از گرمي آفتاب ‏آزار ببيند و خداوند ببيند که من در پي روزي حلال هستم. [1] . حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت‏ خداوند تاکيد داشت.لذا وقتي کار پرداز او که با سرمايه ي امام براي تجارت به مصر رفت و با سودي کلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود را چگونه به دست آورده‏اي؟ او گفت: چون مردم نيازمند کالاي ما بودند، ماهم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله! عليه مسلمانان هم ‏پيمان شديد که کالايتان را جز در برابر هر دينار سرمايه يک دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اي مصادف! چکاچک شمشيرها از کسب روزي حلال آسانتر است. [2] . حقيقت اين است که امام(ع) درنهايت علاقه به کار و تلاش، هرگز فريفته درخشش درهم و دينار نمي‏شد و مي‏دانست که بهترين کار از نظر خداوند تقسيم دارايي خود با نيازمندان است، حقيقتي که ما هرگز از عمق جان بدان ايمان عملي نداشته و نداريم. امام خود درباره باغش مي‏فرمود: وقتي خرماها مي‏رسد، مي‏گويم ديوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مي‏گويم ده ظرف‏ خرما که بر سرهر يک ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تا وقتي ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هر يک، يک مد خرما بخورند. آن ‏گاه مي‏خواهم براي تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن،مريض، کودک و هرکس ديگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) يک مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مي‏دهم و باقي‏ مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مي‏کنم و دست آخر از محصول چهار هزار ديناري، چهارصد درهم برايم ‏مي‏ماند. [3] .

[1] بحارالانوار، ج‏47، ص‏56. [2] همان، ص‏59; «سبحان الله تحلفون علي قوم الا تبيعونهم الابربح الدينار دينارا... ثم قال: يا مصادف! مجالده‏ السيوف اهون ‏من طلب الحلال.». [3] وسايل الشيعه، ج‏16، ص 488.