امام (عليه السلام) مهابتي خدادادي داشت، چهره‏اش نوراني بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب کند. عظمت و مهابت وي چنان بود که ابوحنيفه بر منصور وارد شد و امام (عليه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثير هيبت امام (عليه السلام) قرار گرفت که مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود. يکي از دانشمندان علم کلام، که بسيار بر خود مي‏باليد و خود را براي مناظره با آن حضرت آماده کرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثير قرار گرفت که حيران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبي که داشت، در برخورد با مردم و خدمتکارانش بسيار بردبار و با گذشت‏ بود و بدي را با نيکي پاسخ مي‏داد. رفتارش با ديگران، حتي خدمتکاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش‏رفتار بود و ملايمت و نرمي معيار رفتارش شمرده مي‏شد. روزي غلامش، که در پي کاري رفته بود، دير کرد. امام (عليه السلام) در پي‏اش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتي نکرد، بلکه کنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايد هم شب بخوابي هم روز، شب بخواب و روز کار کن.» گاه حتي بيش از اين گذشت نشان مي‏داد، به نماز مي‏ايستاد و براي بد کننده از خدا آمرزش مي‏طلبيد. روزي شخصي که، امام را نمي‏شناخت، او را به دزدي متهم کرد. امام (عليه السلام) وي را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه بازگشت و درهم ها را پس آورد، امام آن را نپذيرفت.