«حسان» اي مهر تو بهترين علايق‏ جانها به زيارت تو شايق‏ ما را نبود به جز خيالت‏ ياري خوش و همدمي موافق‏ بيماري روح را دوا نيست‏ جز مهر تو، اي طبيب حاذق‏ از نور جمال کبريايي‏ اي نور تو زينت مشارق‏ روزي که دميد نور خلقت‏ رخسار تو بود صبح صادق‏ از جلوه‏ي تو، تبارک الله‏ فرمود به خلقت تو خالق‏ [ صفحه 115] حسن تو خود از جمال زهراست‏ اي زاده‏ي بهترين خلايق‏ بر تخت کمال و تاج عصمت‏ آخر که بود به جز تو لايق‏ تفسير کلام ايزدي بود گفتار تو اي امام صادق‏ باشد سخن تو جاوداني‏ بوده است چو با عمل مطابق‏ افسوس شدي شهيد آخر از حيله‏ي ناکس منافق‏ از داغ تو شد جهان عزادار زيرا به تو عالمي است عاشق‏ هر چند که موسم بهار است‏ پژمان شده گلشن حقايق‏ از غصه‏ي تو بنفشه غمگين‏ از داغ تو خون جگر شقايق‏ [ صفحه 116]