«مفضل بن عمر» يکي از اصحاب خاص امام صادق عليه‏السلام مي‏گويد: «در مکه معظمه در حضور آن حضرت، به نزديک زني رسيدم که همراه با بچه‏هاي خردسالش در کنار جنازه‏ي گاوي با صداي بلند گريه مي‏کردند، زيرا تنها وسيله‏ي امرار معاش آنان همان گاوي بود که مرده بود. امام عليه‏السلام با مشاهده‏ي حالت تأسف‏بار آنان به جانب ايشان حرکت کرد و از سبب گريه‏شان پرسيد و آنگاه فرمود: «آيا مي‏خواهي من اين گاو را به اذن الهي زنده کنم؟» زن که در ناراحتي شديد به سر مي‏برد با گريه گفت: «آيا مرا با اين همه گرفتاري مسخره مي‏کني و قصد شوخي داري؟» حضرت فرمودند: «من اهل باطل و تمسخر نيستم.» آنگاه دعايي خواند و با پا به آن گاو زد پس آن حيوان بي‏درنگ زنده شد. زن که غرق در حيرت شده بود فرياد برآورد: «مردم! به خدا [ صفحه 90] قسم اين مرد همان عيسي بن مريم است! (که مردگان را زنده مي‏کند.)» حضرت بدون اينکه خود را معرفي نمايد داخل جمعيت شد و از آن محل بگذشت.» [1] . [ صفحه 91]

[1] محجة البيضاء، فيض کاشاني، ج 4، ص 264.