حضرت امام صادق عليه‏السلام فرمود: دقت و تفکر در علوم خرد را بارور مي‏نمايد. و از علي بن ابي‏حمزه نقل مي‏کند که گفت: دوستي داشتم که از منشيان بني‏اميه بود. به من گفت: از حضرت صادق عليه‏السلام براي من اجازه‏ي ملاقات بگير. اجازه خواستم و حضرت اجازه فرمود. هنگامي که وارد شد، سلام کرد و نشست و گفت: قربانت شوم من از کارمندان بني‏اميه بودم و اموال زيادي از دنياي ايشان به دست آورده‏ام و در به دست آوردن آنها از حرام پرهيزي نداشتم؟ فرمود: اگر بني‏اميه منشي؛ و مأمور ماليات و جنگجوي مدافع و مأمومي که در جماعتشان شرکت کند، نمي‏داشتند، حق ما را نمي‏گرفتند و اگر آنها و اموالشان را واگذاشته بودند چيزي جز آن چه به دستشان افتاد، نمي‏يافتند و بر اموال مردم مسلط نمي‏شدند. آن مرد گفت: قربانت شوم، آيا براي من راه نجاتي هست؟ فرمود: اگر بگويم عمل مي‏کني؟ گفت: آري، حضرت فرمود: هر مالي که در ديوان اينها به دست آورده‏اي جدا کن؛ هر کدام که صاحبش را مي‏شناسي به صاحبش بپرداز؛ و هر کدام که نمي‏داني از کيست صدقه بده؛ در اين صورت من بهشت را براي تو ضامن مي‏شوم. [ صفحه 162] جوان مدتي سر به زير انداخت، سپس گفت: قربانت شوم، انجام مي‏دهم. علي بن ابي‏حمزه گفت: جوان با ما به کوفه برگشت و هر چه روي زمين داشت، حتي لباس تنش را در آورد. ما پولي جمع کرديم و براي او لباسي خريديم و با خرجي مختصري براي او فرستاديم. چند ماهي بيش نگذشت که بيمار شد، ما به عيادتش مي‏رفتيم. روزي در حال جان دادن به بالينش رفتم، چشم گشود و گفت: اي علي! به خدا! رفيق تو به وعده‏اي که به من داد وفا کرد. سپس از دنيا رفت و ما مراسم دفن او را انجام داديم و از کوفه به مدينه رفته و خدمت حضرت صادق عليه‏السلام مشرف شدم. چون چشم حضرت به من افتاد، فرمود: اي علي! به خدا ما به وعده‏ي رفيقت وفا کرديم. گفتم: مولاي من! فدايت شوم؛ راست مي‏گويي، خودش هم وقت مرگ همين طور گفت. [ صفحه 163]